کار تیمی | Part 14🍫🍼

1K 226 6
                                    

"چیزی که میخواستید رو خریدید؟"
نیو مسیجی که براش اومده بود رو خوند

"آره...الان نشستیم میخوایم یه چیزی بخوریم"
تند تایپ کرد

"عه؟...سهم منو هم بیارید"
خنده کوتاهی کرد

"متاسفم سو تا بخوایم بیاریمش آب میشه..."
دوباره شروع به تایپ کردن کرد

"صبر کن ببینم تویه این سرما رفتید بستنی بخورید؟"

میتونست حس کنه که خواهرش تعجب کرده و الان داره با یه قیافه ودف:/؟ گوشیش رو نگاه میکنه

"آره"

"من جا تهیونگ باشم بهت آب هویج میدم...بگذریم..میبینمت :)"

"میبینمت نق نقو"

گوشیش رو گذاشت تویه جیبیش و به تهیونگ نگاه کرد که تویه فکر فرو رفته بود...و دستش رفت سمت دست تهیونگ که البته همین تماس کوچیک باعث شد تهیونگ مثله اینکه برق چند ولتی بهش وصل کرده باشن یهو پرید

"بله جونگکوک؟"

جونگکوک که از واکنش تهیونگ تعجب کرده بود
ابروش رو برد بالا
"چیزی شده؟"

"ها...نه..هیچی.."
تهیونگ با اطمینان گفت

"تویه فکر بودی..."
جونگکوک آروم زمزمه کرد

"داشتم به این فکر میکردم که موهامو چه رنگی کنم"
تهیونگ در حالی که موهاشو که الان رنگشون خیلی کمرنگ شده بود و ریشه مشکیشون در اومده بود رو تویه دستش گرفت

"اوه..."

جونگکوک تصمیم گرفت سوالی که از همون اول دیدارشون تویه ذهنش اومده بود رو بپرسه

"عام..میگم تهیونگا میشه یه سوال بپرسم"

تهیونگ در حالی که از هات چاکلتش مینوشید سر تکون داد

"چرا موهاتو رنگ میکنی؟"
جونگکوک خجالت زده پرسید و سرشو انداخت پایین

تهیونگ لبخندی زد و لیوانشو پایین آورد و‌ گذاشتش روی میز
"خب راستش دلیل خاصی نداره...یه روز وقتی به خودم تویه آینه نگاه کردم...دیدم که دلم تنوع میخواد برای همین تصمیم گرفتم موهامو رنگ کنم...ایمو هم مخالفتی نکرد"

جونگکوک که اصلا فکر نمیکرد،تهیونگ انقدر به نرمی واکنش نشون بده لبخند بانمکی زد و با قاشق بستنیش شروع به بازی کرد
"درک میکنم بعضی وقتا آدم از یکنواختی خسته میشه"

پشت این حرف جونگکوک کلی حرف دیگه بود‌‌‌...اگه یادتون باشه جونگکوک یه پسر کم حرف و ساکت و آروم بود که حتی به زور لبخند میزد...همیشه خودش رو با کتاباش مشغول میکرد یا اغلب سعی میکرد گوشه اتاقش کِز کنه..یا بره زیر پتو..و به قول خواهر دوقلوش تنها علائم حیاتی که از خودش نشون میداد رفتنش به دستشویی حاضر شدنش سرمیز غذا بود
البته که سویونگ متوجه این حالت جونگکوک خیلی وقت بود که شده بود و تلاشاش ثمر نداده بود برای همین دیگه کاری بهش نداشت...ولی..همه اینا قبل از اومدن فردی به نام کیم تهیونگ بود.

Milk & Chocolate (Vkook)Where stories live. Discover now