منم شیر دوست دارم | Part 29☕🍫

921 163 34
                                    

چند دقیقه ای میشد که تهیونگ و لوهان رفته بودن دانشگاه

جونگکوک اومد جلو و روبه روی پسر بچه ای که سرش پایین بود خم شد

سهون بی توجه به پسر جوونی که جلوش بود سعی کرد به بازی با عروسک پولیشی تویه دستاش ادامه بده ولی بعد از چند لحظه سرشو
آروم آورد بالا و به چشمای مشکی رنگ کوکی نگاه کرد

کوکی لبخند مهربونی زد
"سلام‌‌"

سهون یکم پلک زد
"شلام"

کوکی از صدای بچگونش خنده آرومی کرد
"اسم من جونگکوکه..میتونی منو کوکی صدا بزنی عام..اسم تو چیه؟"

"ش..س..هون..اهههه هیچ وقت یاد نمیگیرم"
سهون یهو از پشت خودشو پهن کرد رو زمین و دست و پاشو به طرز بامزه ای تکون داد

کوکی ابروهاشو بالا برد
"چیو یاد نمیگیری؟"

سهون دوباره نشست
"ش گفتن رو"

"منظورت س عه؟"

سهون لباشو بیرون داد و به معنای آره سرتکون داد
"چیزی نیست..تو هنوز بچه ای..بزرگ تر شدی درست میشه"

سهون عروسکشو گرفت بغلشو و چونش رو روی کله نرم جوجش گذاشت
"نمیشه زودتر بزرگ شم؟"

جونگکوک لبخند مهربون دیگه ای زد و موهای صاف سهون رو بهم ریخت..

"نگران نباش..بزرگ میشی..بزرگ میشی و از کجا معلوم شاید دلت واسه بچگیت هم تنگ بشه.."

"واقعا؟"

"آره.."

سهون یکم موهاشو از جلوی چشمش کنار زد
"ولی آخه واسه چی یکی باید دلش واسه بچگیش تنگ بشه؟"

جونگکوک به سهون نگاه کرد که خیلی معصومانه بهش خیره شده

"چون آدم وقتی بچش زیاد به عواقب کاراش فکر نمیکنه.."

سهون لپاشو باد کرد و بعد به نشونه فهمیدن سر تکون داد ولی لوهان اونجا نبود چون اون این نگاه پسرشو میشناخت..نگاهی که هیچی از قضیه نفهمیده ولی یه جوریه که انگار فهمیده..
جونگکوک از روی صفحه گوشیش نگاهی به ساعت انداخت و تا خواست قفل صفحه رو باز کنه متوجه شد که پسر بچه رو به روش داره با باندپیچی دور دست چپش داره ور میره

"انقدر باهاش ور نرو"

"آخه میخاره"

"چون زخم شده و الان روش رو بستی واسه همین اینطوره"

"ولی میشوزه"

کوکی با حرف آخر سهون جلو تر اومد و دست چپ سهون رو گرفت و آروم باند دور دستشو باز کرد و با دیدن ساعد سهون که پوستش تقریبا کنده شده بود و قرمز بود، چشماشو بست

"کوکی؟"

سهون نگاه کنجکاوشو بین دستش و چشمای کوکی چرخوند

Milk & Chocolate (Vkook)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant