گریه | Part 26🍫☕

860 176 25
                                    

سوزی که تویه اتاق پخش شده بود باعث شده بود که بیشتر احساس سرما کنه..چنگ دیگه ای به موهاش زد ...به طرز عجیبی دست و پاشو گم کرده بود... خواست بره جاهای دیگه رو نگاه کنه..که متوجه شد بادی که اتاق رو سرد کرده از پشت پرده داره میاد.‌‌..لوهان اخمی کرد و سمت دیگه اتاق رفت..پرده ها حالا داشتن اینور و اونور میرفتن..لوهان نگاه دیگه ای کرد و متوجه شد که در بالکن رو‌ همه..پس یعنی سهون از همینجا رفته بود..لوهان در بالکن رو باز کرد و هجوم هوای خنک روی صورتش رو حس کنه..لوهان جلوتر رفت و از اون بالا به پایین که کوچه پشتی خونه بود نگاه کرد و بعد تا چندثانیه سلولای مغزش اتصالی کردن..

"شیو سهون"

لوهان خیلی بلند سهون رو صدا کرد طوری که اگه الان تویه یه انیمه بودن..از همه جای لوهان آتیش بیرون میومد

پسربچه درحالی که چیز پشمالوی سفید رنگی تویه بغلش بود..سرشو بالا آورد و تو چشمای لوهان که یکم نمناک بودن نگاه کرد...چه جالب که چشمای سهونم خیس بود..

"چه جوری رفتی اون ‌پایین؟"

سهون خیلی خنثی وار به پله هایی که کنار بالکن بودن اشاره کرد

واسه لوهانی که در حد مرگ از هر چی ارتفاع و پله بود میترسید.. درک اینکه سهون اون همه پله رو پایین بره..سخت بود..

"فقط همونجا بمون"

چند دقیقه بعد لوهان رو به روی سهون روی پاهاش نشسته بود
"چرا رفتی؟..فکر نکردی ممکنه بیفتی..به من فکر نکردی ببینم نیستی چه حالی میشم؟"

سهون سرش پایین بود و هیچی نمیگفت

"اگه بلایی سرت میومد چیکار میکردم هان؟...بار آخرت باشه بدون من جایی میری.."

"قبلا بدون تو هم بیرون میرفتم"

سهون با صدای بچگونش زمزمه کرد
لوهان تا چند ثانیه به پسر بچه رو به روش خیره شد
اینگار امروز قرار بود همش هَنگ کنه

"قبلا فرق میکرد..تو دیگه پیش منی و منم باباتم..بچه ها از باباهاشون جدا نمیشن"

لوهان متوجه اشکایی که روی صورتش میریختن نمیشد ولی انگار سهون متوجه شد چون چند لحظه بعد انگشتای کوچولوی سهون روی صورتش حرکت میکردن تا اشکاش رو پاک کنن..سهون لبخند زد

"مردا گریه نمیکنن..اوبا"

چند لحظه بعد لوهان دست سهون رو گرفت تا برگردن خونه
سهون به سگ کوچولوی سفید رنگی که گوشه دیوار بود اشاره کرد

"میشه پشمالو هم باهامون بیاد"

"نه.."

"لطفااااا"
"نه سهون نمیشه...تازه عمو ییشینگت هم شاید دوس نداشته باشه تویه خونش سگ-"

Milk & Chocolate (Vkook)Where stories live. Discover now