Steve:
+پس اینجا مقرر اونجرزه عجب جاییه
تونی:قابل نداره ها
+فعلا که قراره اینجا زندگی کنم
نت داشت میدوید به سمتمون
تونی:چی شده انشرلی خیلی عجله داری
نت نفس نفس میزد. نفس عمیقی کشید و گفت:ماموریت جدید داریم...
تونی:دیدی قدم مبارک توئه وگرنه تا همین دیروز بیکار بودیم.
+بده میری سرکار حوصلتم سرنمیره؟
نت:باشه بچه ها تمومش کنین
تونی:گزارش؟
نت:لوکی دیگه لوکی
تونی:بسیار کامل و جامع مچکرم...
تونی راه افتاد سمت ساختمون و گفت:راجرز بیا که امروز قراره خوش بگذره.
دنبال تونی راه افتادم...
تونی:بیا این کاستوم خوشگلو بپوش سپرتم بگیر دستت.
+لوکی کیه؟
تونی:داداش یکی از اونجرای خوشگلمون
+داداش کدوم یکی؟
تونی:ندیدیش ولی مابهش میگیم ثور خدای رعد
+خدا؟
تونی:چقدر سوال میپرسی تو اخه بپوش بریممم
یه لحظه سرگیجه گرفتم و توی مغزم صدای شلاق میپیچید...
روی زمین نشستم و دستمو روی سرم گذاشتم
تونی:چی شدی استیو؟؟؟
تونی اومد کنارم نشست...
+تونی توی مغزم انگار دارن شکنجم میکنن
تونی:اروم باش چیزی نیست....
برگشت سمت بیرون و داد زد:یه پزشک خبر کنین
دیدم داشت تار میشد حتی نمیتونستم سرمو نگه دارم.
سرم برای گردنم سنگینی میکرد
تونی:بلندشو روی اون تخت دراز بکش
+نمیتونم نمیتونم...
پایان جملم مساوی شد با از حال رفتنم
.
.
.
.
.
.
.
.
نت:هی هی بهوش اومد
چشمامو باز کردم و بچه هارو که بالا سرم بودن رو نگاه کردم
تونی:خوبی؟؟؟
+اره....خوبم.....فقط سرم خیلی درد میکنه...
بروس:چیزی نیست خوب میشی...
کلینت:چقدر اسم باکی رو صدا میکردی.
نت:کلییییییینت
کلینت:خب صدا میکرد البته صدا نمیکرد ناله میکرد...
روی تخت نشستم و سعی کردم به بحث نت و کلینت بی توجه باشم...
+پاشین ماموریتمون مونده...
نت دستشو گذاشت روی سینم و منو به عقب هل داد:نه تو باما نمیای راجرز...
دستشو پس زدم و گفتم:چرا؟من خوبم حالم خوبه میتونم بیام
تونی:به حرف نت گوش کن تا حداقل یه فصل کتک نثار روحت نشه.
مقاومت کردن کلا بی فایده بود پس بیخیال رفتن شدم
+کلینت؟؟؟
کلینت برگشت سمتم: چیشده استیو؟
+من خیلی اسم باکی رو صدا کردم؟
نت اومد و دست کلینت رو گرفت و درحالی که داشت کلینت رو میکشید سمت در خروجی میگفت:دیرمون شده جناب بارتون.
کلینت داشت نگام میکرد و سر تکون داد به نشونه اره.
سرمو تکون دادم و روی تخت دراز کشیدم
دستمو روی پیشونیم گذاشتم و به لامپ بالا سرم خیره شدم
+باکی... دلم برای غرغر کردنات تنگ شده....
*فلش بک*
-استیو پاشو گنده بک البته گنده هم نیستی پاشوووووو
یه چرخ توی تخت زدم و گفتم: باکی بزار بخابم...خودت دیدی که دیشب حالم اصلا خوب نبود
اومد بالا سرم وایستاد و گفت: خب عاقای مریض من میرم کارای رفتنم به ارتش رو انجام بدم خواستی بری بیرون کلید...
پریدم وسط حرفش و گفتم: زیر سنگ روی به روی دره
-افرین افرین... خب من رفتم صبحانتم روی گازئه خاموش کردمش...
داشت از اتاق میرفت بیرون که گفت: تو خیلی تنبلی استیو
بالشو پرت کردم سمتش: خفه شو...
+باک؟؟؟؟؟
سرشو از چهارچوب در اورد داخل و گفت:بعله؟
+امروز میرم سر مزار مادرم ممکنه دیر بیام خونه
-میخای وایستا باهم بریم؟
+تنهایی راحت ترم
-اوکی هر جور راحتی.. من رفتم خدافظ...
+خدافظ
*پایان فلش بک*
چشمامو باز کردم. اوه ساعت چنده؟
فیوری:ساعت هشته جناب آقای راجرز
+تو با خواب منم مشکل داری فیوری؟
فیوری:مشکل ندارم ولی فکر میکنم باید با بقیه اونجرز باشی
+حالم خوب نیست میتونی ببینی که
فیوری:از منم سرحال تری
فیوری صندلی رو کشید کنارم و نشست
+نگو که تو خواب میگفتم باکی؟
سرشو تکون داد*اره*
+لعنتی
فیوری:چرا نمیخای قبول کنی که از دستش دادی؟
+هی یه لحظه خفه شو
صدای راه رفتن روی سقف می اومد
+یکی رو سقفه
فیوری:تو الان حالت خوش نی
+یکی روی سقفه فیوری حرومزاده بفهم.اگه تورو کشت خوشحال میشم بهت قول میدم قول...
سپرمو برداشتم و رفتم سمت در پشت بوم
فیوری:ببین اگه نبود من میدونم با تو
بی توجه به نیک بودم... پله هارو میرفتم بالا
در پشت بومو باز کردم وارد پشت بوم شدم....چشم میچرخوندم که یهویی یکی از روی سقف بغل شروع به دوییدن کرد دنبالش رفتم...اون سریع تر بود برای همین سپرو طرفش پرت کردم
برگشت و دست اهنیش سپر گرفت...نقاب داشت ولی چشماشو میدیدم ازم فاصله داشت برای همین زیاد نمیتونستم ببینمش
سپرو انداخت و رفت
صدای فیوری توی راه پله پیچید: استیو کی بود؟؟؟
+هرکی بود نیومده بود منو یا تورو بکشه...
راه افتادم سمت راه پله
فیوری:استیو کاش با بچه ها میرفتی
+انگار دوست داشتم بمونم ور دل تو که حرفاتو گوش بدم حرومی.خودشون خواستن نرم
چرا اون ادم اومد اینجا...اصن کی بود چی کار داشت
-------------------------------------
سلام قشنگا*-*
راستش یه مدت نبودم چون فکر میکردم فن فیک خوبی نمینویسم پس بیخیال شدم...
ولی الان برگشتم پیشتون😂
سو قراره که ادامه بدمش و شما بخونینش
بوس بوس...فاطیما
YOU ARE READING
Old Soldier's Love
Romance"+تو تنها نیستی... -چون من تا آخر خط همراهتم" مرسی که قراره بخونین+_+ بوجح فاطیما*~* Genre:romance^^