Steve:
نات و سم جلو افتادن.
اما من...
من کاملا بی حس بودم.انگار که مرگ جلوی چشمامه.
نمیتونستم تکون بخورم یا حتی به راحتی نفس بکشم.
مثل آدمایی که بعد از مدتها بخوان یه عزیزیو ببینن و برای این دیدار هیچ امادگی ندارن.نات:استیو؟!
+من نمیتونم.
سم:استیو لطفاااااا.
+نمیتونم.جدی میگم.نمیتونم تکون بخورم یا حتی یه قدم پامو جلو تر بزارم.نمیشه.شما دوتا جای من نیستین بدونین چه خبره:)
نات:درکت میکنم ولی این احمقانس که اینجوری میکنی.
+اره از نظر تو و امثال تو این ملاقت احمقانست. چرا جمع نمیکنی بری هاااااا؟؟؟؟؟
نات:استیو تو چت شده؟نفس عمیق کشیدم و تلاش کردم که اروم باشم.
+من....نمیتونم ببینمش.حس میکنم قلبم طاقت نداره.
سم:خب...خب...خب..ما اینجا یه سوپرهیرو داریم که احساساتش به عقلش غلبه کرده اند گس واتتت؟ اون بفاک رفته.حرفای سم یکم تونست منو بخندونه.
نات اومد جلو:حداقل بخاطر تانیا این ماموریتو تموم کن.
+باشه.نات برگشت سمت سم:هی تو اینجا بمون من با استیو میرم داخل.
سم: باشه من همین گوشه میشینم.
نات: بجنب.وارد سوله شدیم:هی سربازا کجان؟
*شماها تنهایی دارین چه غلطی میکنین؟
برگشتیم سمت صدا:تونی......
تونی: کاش جفتتون ردیابای روی اون کاستومای فاکیتونو خاموش میکردین.
+تو اینجا چیکار میکنی؟
تونی:تنهایی نمیشه از این انبار سوله سود ببری که.نات:استیییییو بیا اینجا.
+چی شده؟
باورم نمیشد...
+ب..ب..با... باکی..
موهای بلند..صورتی که یکم زخم روش بود.چشمای که بسته بود..کنارش نشستم و دستشو گرفتم:باکی...
نات:بهش قوی ترین خواب آور رو زدن.به این زودیا بیدار نمیشه.
تونی:اون پشت چه خبره؟
نات:هیچی تونی.
+میگی چیکار کنیم؟تونی: این دیگه کیهههه؟
+نه نه تونی باهاش کاری نداشته باش.
بلند شدم: لطفا..
تونی:این همونیه که بخاطرش تو دردسر افتادی
+برااااااامممممم مهم نیییییییسسسسسستتتتت
نات برگشت نگام کرد. صدام خیلی بلند شده بود.
+هیچکس به این ادم دست نمیزنه.گزارشی مبنی بر دیده شدنش رد نمیکنه. کسی به راس چیزی نمیگه.
برگشتم سمت نات:به سم بگو ماشینشو بیاره.از اینجا میبرمش.
تونی: ولی باید تحویلش بدیییی
+تونی خودم بلدم چه غلطی بکنم،فهمیدی؟
تونی:اگه تحویلش ندی مجرم میشی و مقامتو از دست میدی.
+من از جونمم میگذرم.مقام و مرتبه که چیزی نیست.
تونی: این کیه که استیو راجرز اینقدر تو تب و تابه
نات:تونی تمومش کن لطفااااا.
صدای بیسیم نات بلند شد:هی منم،سم. این بیرون کلی ماشین امنیتی ریخته. اینجا چه خبره لعنتیا؟به سمت تونی حمله ور شدم:تو با چه اجازه ای پای اینارو کشیدی وسسسسط؟؟؟ این ماموریت منههههههه.
نات به سم گفت که هرجور شده با ماشین سمت سوله بیاد.
تونی: بخاطرش داری کارای ناجوری میکنی..
+کجاشو دیدی؟از این بدترشم میکنممم.
تونی:کیه این آدم؟هااااا؟
+تمام چیزیه که تو این دنیا برام موندهههههههههه.حالا برو به اون ماشینای بگو گورشونو گم کنن.من این ادمو از اینجا میبرم بیرون و تو و اون مامورا هیچ غلطی نمیتونین بکنین.نات:استیو.سم جلوی در سوله پارک کرده داره میاد تو.
هنوز جلو تونی وایستاده بودم:باشه الان میبریمش توی ماشین
تونی برگشت سمت نات:تو هم داری کار خلاف میکنی.
نات: این خلاف شیرین ترین کار دنیاست.سم اومد تو: وای این ماشینا خیلی خوفناک بودن..استاااارک؟
تونی روی پاشنه کفشش چرخید:پس منم تو این خلاف شیرین شرکت میکنم.
از کنار سم گذشت و از سوله خارج شد.
نات:استیو سریع باش.باید ببریمش بیرون.سم بیا باید بلندش کنیم.رفتم بالا سر باکی.فقط میخاستم نگاش کنم.
نات:وقت برای تماشا کردنش هست استیو.حالا که تونی بیخیالمون شده سریع باش.
سه تایی بلندش کردیم و سمت در سوله راه افتادیم.
سم:پسر این خیلی سنگینه.
نات:غر نزن. در ماشینو باز کردی؟
سم: اره..ارههههه..
روی صندلی عقب گذاشتیمش.
+من میخام عقب بشینم
نات:عقب ضایعس جلو بشین. منم برم موتورمو بردارم.سم: حالا قراره کجا بریم؟
به همدیگه نگاه کردیم.ما هیچ جایی نداشتیم که بخوایم باکی رو اونجا نگه داریم.
نات: من یه جا میشناسم.دنبال من راه بیفتین.
داشتم سوار ماشین میشدم که نات گفت:زیاد برنگرد عقب ممکنه مامورا بهت شک کنن.
+باشه...باشه...
لبخند زد و دویید سمت موتورش.
ماهم یواش یواش راه افتادیم.
حالا من میتونستم یه نفس راحت بکشم.فقط کاش زودتر اثر خواب اور میپرید:)
------------------------------------------------
سلامتی آقای استارک صلوات
YOU ARE READING
Old Soldier's Love
Romance"+تو تنها نیستی... -چون من تا آخر خط همراهتم" مرسی که قراره بخونین+_+ بوجح فاطیما*~* Genre:romance^^