Part 19

148 30 2
                                    

Bucky:
رفتم سمت خونه...پس کپتن امریکا این بود که سپرشو برام پرت کرد.
وارد خونه شدم و منتظر موندم تا جواب پس بدم...
×چی شد؟ پیداش کردی یا نه؟
-نه نتونستم....
دستشو روی میز کوبید و تو همون تاریکی که نشسته بود بلند شد:چند بار من بهت گفتم من اونو میخام...
اومد جلوم وایستاد...قانون اول هایدرا:مافوق چهرشو بهت نشون نمیده یا تو تاریکه یا ماسک میزنه... صداشم با مبدل صدا تغییر میده...
-متوجه من شد نتونستم کاری بکنم...
دستشو برای زدن من بلند کرد و گفت: متاسفم برات سرباز زمستان...تنبیهت میشه رفتن به اتاق قرمز و تمرین دادن به اون دخترای لوس و مامانی...البته....بعد از مهمونی رویال و باشکوه...سربازا سوار ماشینم کردن و چشمامو بستن...
ماشین راه افتاد...مطمئن بودم میریم سوله...یه جا خارج از شهر که مختص به مهمات و ابزار هایدرا بود...
یکی از سربازا:پیادش کن تن لشو...
منتظر بودم تا پیاده شم تا بهش بفهمون تن لش کیه..
پیادم کردن و دوباره حرف زد: وایستا چش بندتو باز کنم گوگولی... قدماش که می اومد سمتم رو حس کردم تا بهم نزدیک شد گلوشو گرفتم و بلندش کردم:و..لم...کن...ح.ح.روم...زا....ده....
داشت خفه میشد که بهش رحم کردم...
-من تن لش نیستم سرباز....
بردنم توی سوله و شروع کردن به آماده کردن وسایلای شکنجه...
و دوباره همه چیز شروع شد....
.
.
.
.
.
*نیم ساعت بعد*
شکنجه تموم شد و منو بردن توی اتاق قرمز...
اتاق قرمز محل تمرین تمام بیوه های سیاه بود. بیوه های سیاهی که قابلیت کشتن چندنفر ادم رو همزمان دارن...راستش اصلا تمرین دادن به اینا تنبیه من نیست...من مسئول تمرین دادنشونم.
-هی تو... دستمو گرفتم سمت یه نیرو جدید:تازه اومدی؟!
تازه وارد: آره...اسمم تا...
-قانون اول اتاق قرمز؟
کل اتاق باهم گفتن:اسم هممون Black widow.
-خب تازه وارد...نظرت چیه بری تمرین کنی؟
تازه وارد رفت سمت اسلحه ها و گرفت سمت من...
بقیه خواستن اسلحه رو ازش بگیرن.
-ولش کنین ببینم چیکار میخاد بکنه؟
اسلحه رو درحالی که سمت من گرفته بود هدف بالا سرمو زد.
برگشتم سمت هدفی که روی دیوار بود:وسطو زدی؟ ولی این تیکه که تاریک بود چطوری؟
*اسمم تانیاس...
رفت و با بقیه مشغول شد...
راستشو بخاین ازش خوشم اومد.. جرات داشت جلو مافوقش چنین کاری کنه...چون واقعا کمتر کسی پیدا میشد که بخاد چنین سرپیچی از قانونی کنه جلو مافوق که اسلحه بکشه براش ولی برای هدف دیگه ای.
تمرین که تموم شد رفتم سمت انفرادی مخصوص خودم.
همون صدای توی مغزم که این همه سال آزارم داد بازم صداش در اومد:اون کی بود؟ تو کی هستی؟گذشتت کجاس؟
واقعا گذشته من کجاست؟
گذشته من توی این دنیا گم شده...خنده داره...
دیگه سرم داشت درد میگرفت و اگه مامورا میفهمیدن من به چیا فکر میکنم مغزمو می‌ترکوندن و باقی موندش میریخت رو دیوار...
سعی کردم که بخابم ولی صدای مغزم داشت کار خودشو میکرد....
--------------------------------
عاقا تانیا رو داشته باشین قراره حضور گسترده ای به عمل بیارهΠ-Π

Old Soldier's LoveWhere stories live. Discover now