Steve:
*66 سال بعد_نیویورک*
نور مزخرفی توی چشمم بود
+این فاکیو خاموش کن...
:چه بی ادب...
چشم چرخوندم کسی نبود جز تاریکی
+اینجا کجاست تو کی هستی؟
:میتونی صدام کنی دوست
+خودتو نشون بده تا بهت بگم دوست
:من پیشت نیستم که خودمو بهت نشون بدم سفید پوست
از روی تخت خواستم بلند شدم که متوجه دست بستم شدم
سعی کردم دستمو باز کنم ولی نمیشد
+این لعنتی رو باز کن تو کی هستی از جونم چی میخای؟
:من نجاتت دادم از اون سرمای کوفتی که 66 سال پیش توش اسیر شدی جای تشکرته؟!
+چی؟؟؟؟؟ 66 سال پیش؟؟؟؟؟ چرت نگو من که میدونم تو از هایدرایی چرا چرند میگی...
:هرچی میخای اسمشو بزار ولی تو الان 93 سالته پیرمرد مزخرف
رو به روم اینه بود خودمو توش نگا کردم
+STOP TELLING BULLSHIT SON OF BITCH
:اوه اوه چه بی ادب با مامانتم اینجوری حرف میزنی؟
+دلیلی ندارم که بهت جواب بدم تا زمانی که ندونم کی هستی؟
:نترس باهم اشنا میشیم باهم کار میکنیم قراره باهم کلی اتفاق رو رقم بزنیم کپتن راجرز... راستی درمورد از دست دادن سرباز بارنز هم بهت تسلیت میگم....
+خفه شووووو
تلاشم برای باز کردن دستام بیشتر شد اما فایده ای نداشت
:اسم بارنز رو شنیدی وحشی شدی کپتن؟ اون فقط یه سرباز معمولی...
حرفشو قطع کردم:
+اگه تو ادم باشی میفهمی که ادما یه سری ادمای عزیز تو زندگیشون دارن که میتونه رفیق برادر یا هرچیزی باشه...
:برادر.... رفیق.... عاممم اگه الان زنده بود چندسالش میشد 94 سالش... اوووو چقدر پیر....
+خفه شو عوضی بگو کی هستیییی اشغال؟
صدای پا که داشت بهم نزدیک میشد با ضربان قلبم یکی شد
یه دست اومد سمتم و گفت:فیوری هستم... نیک فیوری رییس شیلد... اوه یادم رفته بود تو دستت بستس پس بیا بازش کنم
+شیلد دیگه چیه؟
ف:همونی که اینجت کارتر توش بود تو تو یخ بودی حافظتم از دست دادیا...
+لعنت بهت... دستمو باز کن
ف:به یه شرط
+چه شرط مزخرفی میخای بزاری؟
ف:تو باید خیلی کارا برای من انجام بدی... برای من نه برای شیلد... حاضری باهامون کار کنی؟ نه نمیتونی بیاری چون تو کپتن امریکایی...
+خودت که گفتی همه چیو...اوکی قبوله حالا باز کن فیوری
شروع کرد به دستمو باز کردن
ف:دیدی سفید پوست تو به ماها نیاز داری....
از روی تخت بلند شدم و پامو گذاشتم روی زمین
+فیوری راستشو بگو الان چه سالیه من کجام...
ف:سال 2011 و تو الان نيويورکی یه گزارش بهمون رسیده بود که یه کوپه قطار تو یه یخچال طبیعی جا خوش کرده و این گزارش با گزارش گم شدن تو یکی بود پس پیدات کردیم و باید الان ازم تشکر کنی...
+عام... اوکی... ممنونم که نجاتم دادی سیاه پوست...
ف:قابلی نداشت سفید پوست...
--------------------------------------------------------
و اینم پارت بعدیش
حالا داستان داره میاد تو روال اونجرز و اتفاقای خفن و اینا پس ویت فور ایت بچز^^
ووت یادتون نره که من پارت بعدیشم زود بزارم:)
به دوستاتون معرفی کنین فن فیکو که قراره از اینجا به بعد یه چیز عجیب ببینین
*برادران روسو درونش فعال میشود:|*
بووج بوووج💛
ESTÁS LEYENDO
Old Soldier's Love
Romance"+تو تنها نیستی... -چون من تا آخر خط همراهتم" مرسی که قراره بخونین+_+ بوجح فاطیما*~* Genre:romance^^