part 9

1.9K 232 2
                                    

لیام

رفتم تو کارخونه کارمندا یکی یکی سلام دادن و جواب

سلامشونو دادم مستقیم رفتم تو اتاقم کیفمو گذاشتم رو

میز برگه های صورتحساب که جک گذاشته بود رو میز از

فروش کالاها امضا کردمو گذاشتمشون کنار نیم ساعت بعد

جک سراسیمه اومد تو اتاقم با هول گفت : لیام لیام

جوابشو دادمو گفتم چی شده جک چرا نفس نفس میزنی؟

جک : لیام حال تریشا اصلا خوب نیست کارگرا همه دورش

جمع شدن سریع رفتم طبقه پایین به کارمندا گفتم دورشو

خلوت کنن بلندش کردمو با ماشین رسوندمش بیمارستان

پرستار اومد بردش تو بخش بعد نیم ساعت رفتم سمت

پرستار حالشو پرسیدم : پرستار حالش چطوره؟

پرستار: تا یه ساعت دیگه به هوش میاد میتونید ببریدش

یه حمله عصبی بوده به زودی رفع میشه

🎈بچه ها من فردا نیستم متاسفانه دو پارت امشب اپ میکنم 🎈

stepfatherWhere stories live. Discover now