لیامچشمامو که باز کردم دیدم رو تخت بیمارستانم به دستام
نگاه کردم دیدم سرم به دستم وصل کردن سریع از جام بلند
شدم سرم از دستم کندم قدمامو تند کردمو رفتم سمت
بخش زین صدا زدم " زین زین "کجایی؟
پرستار: آقا آروم تر اینجا بیمارستان
چرا از جاتون بلند شدید آقا لطفا برگردید حال شما زیاد خوب نیست ممکنه دوباره بی هوش بشیدخانم خواهش میکنم مهم نیست پرستار حال اون مهم تره
الان کجاست؟ وضعیتش چطوره؟پرستار: آوردیمش تو بخش نگران نباشید بریدگی زیاد عمیق نیست سطحی زده خون زیادی
ازش رفته نیاز به خون داره باید دنبال خون باشید براش
تا بتونیم وضعیتشو به حالت نرمال برگردونیم
من میتونم بهش خون بدم کجا باید بیام
پرستار: گروه خونیتون +A؟بله
پرستار: با من بیاید
پشت پرستار راه افتادم وارد یه اتاق شدم پرستار گفت دراز
بکشم درازکشیدمو بعد از ۵ دقیقه پرستار بعد از آماده
کردن وسایل اومد سمتمو دستمو با کش مخصوص بست
سوزن آروم وارد پوستم شد
خون کم کم وارد کیسه خون شد اروم چشمامو رو هم
گذاشتم مشتمو باز میکردم میبستم زیر لب گفتم "حاضرم جونمو برای نجاتت بدم
فقط زنده بمون عزیزم "بعد از اینکه این حرفارو پیش
خودم گفتم چشمام پر از اشک شد همه جا رو تار میدیدم
فقط تنها چیزی که تو ذهنم بود تکرار کردم
"فقط زنده بمون"
KAMU SEDANG MEMBACA
stepfather
Romansa[completed] این استوری عشق بین یه پسر و یه پدر خواندست که باید مخفی بمونه .. ❌🔞صحنه های خشونت آمیز و تجاوز