part 3

2.9K 326 2
                                    

لیام

صبح با صدای زنگ گوشی از خواب بلند شدم گوشی جواب دادم جک بود

جک: الو سلام لیام خوبی یکی از مشتریای کارخونه اومده

میخاد نصف سهام b.i.c با قیمت بالاتری از پیشنهاد جرج

مایکل ازمون بخره چیکار میکنی؟میای کارخونه؟

اره تا نیم ساعت دیگه اونجام   پاشدم صورتمو شستم رفتم

پایین یه تیکه نون خامه خوردمو اومدم از خونه بیرون

سوار ماشین شدم سریع حرکت کردم وقتی رسیدم کارخونه

آقای اندرسون دیدم دعوتش کردم به اتاقم شروع کردیم به مزایده

آقای اندرسون خیلی خوشحال شدم از دیدنتون شنیدم شما

از بقیه مشتریای سهام برای خریدش مشتاق ترید درسته؟

اندرسون: بله مستر من قیمت بالاتری از همه اونایی که پای این سهامن به شما پرداخت میکنم موافقید

چکشو درآورد شروع کرد به نوشتن رقم خرید سهام و اونو

جلوی من گذاشت با غرور سرمو بالا گرفتمو به چک نگاه

کردم ازش تشکر کردم با هم دست دادیم

بعد از اینکه کارمون تموم شد اندرسون با من دست داد از شرکت رفت بیرون

بعد اون جک اومد تو گفت: پسر چی شد چیکار کردی؟فروختی؟

اره فروختمش   جک: پسر عالیه محشره یه شبه پولدار

شدی واس مرد سی ساله ای مثل تو این یه موفقیت بزرگ

جک بزرگش نکن این تازه اول راه .....

stepfatherDonde viven las historias. Descúbrelo ahora