part 18

1.6K 195 12
                                    


لیام

صبح با سردرد از خواب بلند شدم زنگ زدم به جک گفتم

تا یه هفته شرکت نمیام می خاستم بمونم تا بتونم مشکلات

حل کنم از رو به  رو شدن باهاشون نترسم رفتم پایین یه

قرص برداشتمو با یه لیوان آب خوردم رفتم رو مبل نشستم

سرمو دادم سمت بالا شقیقه هامو آروم با دستم مالیدم تا از

دردش کمتر شه سرمو تکیه دادم به کوسن تا بهتر شه که تریشا زنگ زد

تریشا: سلام لیام خوبی؟خواب که نبودی ؟

نه تریشا خوبم کاری داشتی؟

تریشا: لیام من یه هفته باید برم برلین خونه خواهرم

میدونم شاید خاسته زیادیه اما میتونی تا وقتی که نیستم بیای پیش زین ؟

نمی دونستم چی باید بگم اما قبول کردم بهش گفتم باشه مشکلی نیست

تریشا: من یه ساعت دیگه باید برم بیا تا کلیدارو بدم بهت

رفتم صبحونه بخورم بعد از خوردن صبحونه از خونه زدم

بیرون رفتم به سمت خونه تریشا بعد ده دقیقه رسیدم
زنگ زدم

تریشا: سلام لیام بیا تو

رفتم تو دیدم تریشا وسایلشو جمع کرده منتظر اژانس

تریشا من میرسونمت چرا به اژانس زنگ زدی؟

تریشا: نه دیگه باعث زحمتت میشد فکر کنم الان دیگه بیاد

زین از راه پله اومد پایین تا با تریشا خدافظی کرد تریشا

بعد ۵ دقیقه رفت و من موندمو با زین یه جو سنگین

بینمون  زین بدون توجه به من رفت رو یکی از کاناپه ها

نشست اون به من نگاه نمی کرد همین باعث حریص تر شدن

من تحریک شدنم میشد بعد چند ثانیه سکوت شکستم بهش گفتم

تریشا ازم خاسته بود که بیام اینجا و زین گفت

زین: ممنون اما من به مراقبت شما احتیاجی ندارم

این مراقبت نیست این اسمش کمک زین

اومد نزدیکمو تو یه فاصله یه اینچی بین منو اون یه نگاه

طولانی به من کرد برگشت رفت به سمت اتاقش

نشستم رو یکی از مبلا دستم کشیدم رو پایین تنم که سفت 

داغ شده بود اهی از روی لذت کشیدم  لعنتی اون پسر خیلی تحریکم میکنه




راجب لیام قضاوت نکنید به زودی همه چی شروع میشه  و اینکه لیام بعد از رفتن تریشا خودشو نشون میده

stepfatherWhere stories live. Discover now