part 29

1.3K 134 2
                                    


لیام

کتمو برداشتمو رفتم بیرون حوصله ماشین نداشتم تصمیم

گرفتم پیاده برم از خونه چند قدمی دور شدم سرمو بالا

گرفتم آسمون ابری بود از ابرای تیره که هر لحظه امکان

باریدنش بود هیچ حسی نداشتم تصمیم گرفتم که برم بار

بعد ۲دقیقه جلو بار بودم به سردرش نگاه کردم "drunk youth" بود واردش شدم با حجم زیادی از ادم های مست

رو به رو شدم حوصله هیچ کدوم نداشتم مستقیم رفتم رو

یکی از صندلی های بار نشستم بارمن اومد سمتم گفت

بارمن: چی میخورید؟

رو به بار من گفتم : یه spirit و بعد پول گذاشتم رو میز

بعد چند دقیقه بارمن یه لیوان پر از یخ با بطری گذاشت

جلوم گفت: دوزش خیلی بالاست مراقب باش

با تکون دادن سرم جوابشو دادم در  مشروب باز کردمو

ریختم تو لیوان یه نفس خوردم گذاشتم حتی یه ذره که

شده از دقدقه های فکریم کم بشه بعد چند دقیقه اهنگ

سامر تایمز از لانا پلی شد ولی من بی حوصله تر از این

حرفا بودم سرمو گذاشتم رو میز با دستام شقیقه هامو

مالیدم بعد چند دقیقه که احساس کردم بهتر شدم دیدم

که دست یه زن رو شونه هامه داره خودشو بهم نزدیک

میکنه سرمو گرفتم بالا بهش نگاه کردم شروع کرد به

صحبت کردن : سلام اسم من کیتی اسم تو چیه خوشتیپ؟

جوابشو ندادم دوباره سرمو گذاشتم رو میز دوباره شروع

کرد به حرف زدن : خوشتیپ با تو بودم نمیخوای از تنهایی

درای یه حالیم من بهت بدم؟

سرمو گرفتم بالا با چشمای خونی و خالی از هر حسی بهش

نگاه کردن گفتم: تنهاییمو با ادمای مضخرفی مثل تو پر

نمیکنم حالا گمشو تا حرصمو روت خالی نکردم  تمام توانمو

جمع کردم از رو صندلی بار بلند شدم بیرون بارون شدیدی

میومد دستامو باز کردمو سرمو گرفتم بالا قطره های بارون

با شدت به صورتم برخورد میکرد انگار داشت اشتباهی که

کردمو با هر قطرش تو سرم می کوبید با قدمایی سست و

پاهایی که مسیرشونو میدونستن ولی شرم داشتن از حرکت

کردن بی هدف به سمت خونه راه افتادم تصمیم گرفتم تا

رسیدن به اونجا با بارون همراه بشم   شهر خالی از هر ادمی بود دلگیر تر از هر روز دیگه وقتی به خودم اومدم

دیدم جلو درم در باز کردمو همه برقا به جز راهرو خاموش

بود نتونستم خودمو نگه دارم بعد از اینکه درو بستم همون

جا افتادم رو زمین

stepfatherWhere stories live. Discover now