part 21

1.8K 187 0
                                    


زین
از خونه اومدم بیرون دلیل رفتار لیام با خودمو نفهمیدم

سوار اتوبوس شدمو رفتم به سمت محل کارم ۲۰ دقیقه

بعد رسیدم از اتوبوس پیاده شدمو رفتم سمت رستوران

کارمو شروع کردم نشستم پای صندوق مدیر رستوران اومد باهام احوالپرسی کرد

مدیر: امیدوارم این چند روزی که اومدی بتونی خودتو با شرایط اینجا وفق بدی

خیلی ممنون البته سعی خودمو میکنم  بعد چند دقیقه

مشتریا میومدنو سفارشاشونو وارد سیستم میکردم

تا ساعتای آخر به همین روند پیش رفت خسته شده بودم

سرمو برگردوندم به ساعت نگاه کردم که ساعت ۹ بود

از پشت صندوق اومدم بیرون شیفت به یکی دیگه تحویل

دادم و از رستوران رفتم  بیرون دوست داشتم تو خیابونا

راه برم نیاز شدیدی به مشروب داشتم رفتم سمت یه بار که

اسمش "carol"بود وارد اونجا شدمو گفتم یه مشروب با

دوز بالا بیارن بعد اینکه نوشیدنیو اوردن دوست نداشتم

زیاد اونجا بمونم پس بی معطلی مشروب خوردم از اونجا

زدم بیرون رفتم سمت خونه ...

stepfatherWhere stories live. Discover now