Part 30

197 49 69
                                    


«جیسو»

مثل اکثر وقت های دیگه، زمانش رو توی اتاقش سپری میکرد. روی تخت نشسته بود و خودش رو با خوندن کتابی که بارها صفحاتش رو ورق زده بود سرگرم میکرد تا از افکار کابوس مانندش فرار کنه که با ضربه ی آرومی که به در خورد، نگاهش رو از کتابی که توی دست هاش بود گرفت و منتظر به در خیره شد.. اون سکوت برای لحظه ای احساسی رو درش به وجود آورد که باعث شد فکر کنه ممکنه کسی غیر از کسایی که توی این خونه زندگی میکنن پشت اون در باشه؟ اما با شنیدن صدای کریس تمام فرضیه هاش از بین رفت.

_ جیسو... میتونم بیام داخل؟

پتو ای که روی پاهاش بود رو بالاتر کشید و با صدای آرومی جواب داد.

_ بیا...

کریس لای در اتاق رو باز کرد، طبق عادت اول از همونجا به جیسو نگاه کرد و بعد از چند لحظه در رو کامل باز کرد و چند قدم جلو رفت. نیم نگاهی به اطراف اتاق جیسو انداخت و همینطور که همه چیز رو چک میکرد پرسید.

_ به چیزی نیاز نداری؟

_ نه...

کریس سرش رو سمت جیسو برگردوند و با تردید ادامه داد.

_ پروفسور لوهان و نامزدش امشب برای شام میهمان ما هستن... باهاش مشکلی نداری؟

جیسو با گیجی به کریس نگاه میکرد، در تمام مدت این اولین باری بود که کسی به غیر از خدمتکارها و بادیگاردها برای چنین چیزی پا توی اون خونه میذاشتن و حالا...! حالا کریس ازش میپرسید که با این موضوع مشکلی داره یا نه؟!
حتی اگه حوصله ی ملاقات کردن اونا رو نداشت، فکر میکرد این درست نیست که اظهار نظر کنه، از طرفی ممکن بود وقت گذروندن با جنی حالش رو بهتر کنه و زمان زودتر سپری بشه... سرش رو به دو طرف تکون داد و به آرومی ادامه داد.

_ نه... چرا باید مشکلی داشته باشم؟

کریس مطمئن بود اگر هر وقت دیگه ای بود و هر اتفاقی که قرار بود بیفته همه چیز رو بخاطر احوال جیسو موکول میکرد، ته چهره ی اون دختر خستگی رو به وضوح میدید و نمیخواست بیشتر این حس رو بهش تحمیل کنه؛ اما لوهان حرکتش رو زده بود و اگر بی جوابش میذاشت بیشتر اون رو کنجکاو میکرد پس اصراری نکرد و ادامه داد.

_ خوبه... اگر به چیزی برای امشب نیاز داری حتما به من یا اجوما بگو.

جیسو کتابش رو ورق زد، چشم هاش رو به اون دوخت و خیلی کوتاه جواب داد.

_ من خوبم... ممنون.

کریس نفس عمیقی کشید، چند لحظه همونجا ایستاد و دنبال بهونه ای میگشت تا اون مکالمه رو طولانی تر کنه اما با وجود شبی که پیش رو داشتن ترجیح داد انرژی جیسو رو نگیره و اون رو تا وقتی که لوهان و جنی برسن تنها بذاره.
...

چند ساعت دیگه بدون اینکه جیسو از اتاقش بیرون بیاد و کریس ببینتش گذشت، برای اینکه فرصت مکالمه و سوال پرسیدن از آجوما رو به لوهان نده تدارکاتی دید تا آجوما بتونه تمام شب رو توی یه مرکز خرید وقت بگذرونه و در آخر مقداری پول به همراه چند تا بلیط سینما به اون داد تا بتونه هر فیلمی که دوست داره رو انتخاب کنه.

𝘼𝙢𝙣𝙚𝙨𝙞𝙖°ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ°Where stories live. Discover now