چی میشه اگر یه دختر عجیبتر و کله شق تر از یه اکیپ پسر هفت نفره رو هشت نفره کنه؟ داستان از جایی شروع میشه که تهیونگ پسر شلوغ و سر به هوا از یه مرد پولدار توی ترافیک کتک میخوره اونجاست که خون جین هیونگش به جوش میاد باید چیکار کنه؟ نمیشه که اون هفت تا پسر دردسر ساز دنبال انتقام اون کشیده آبدار نباشن!! اگر یونگی داستانمون، همون پسریه که قسم خورده هیچ وقت آدم خوبی نباشه عاشق این دختر بشه؛ کی میتونه جلوی این رابطه قشنگ و پر از شَک رو بگیره؟ "قسمتی از فیک" شاید اگر همون اول جین تصمیم نمیگرفت که با شوگا از خونشون فرار کنه! یا بعدا به شوگا بگه که بره و از جیهوپ و نامجونی که تو خیابون ویلون و سیلون میچرخیدن اسماشونو بپرسه! یا بعدش گوش جونگکوک رو نمیکشید و بهش یه غذای خوشمزه و گرم نمیداد! یا جینا رو به اشتباه نمیدزدید و وارد این جمع نمیکردش، الان این صمیمیت وجود نداشت. خانوادهایی، که اول با دوست خانوادگیش شروع شد و بعد هر کدومشون ... شاخ و برگ به این خانواده اضافه کردن. تنها چیزی که جین میتونست تمام این سالها بهش قسم بخوره یه جمله بود " صمیمیت، انعکاس خانواده من " فیک تموم شدهاست فقط انتظار دارم ووت و کامنت داشته باشه :)) کاپل اصلی: جینا و یونگی کاپل فرعی: ویکوک همه اعضا توی