وارد خونه متروکه و بزرگی شدند که چند ساله پیش خارج از شهر پیدا کرده بودن. کلبه ای که اگه بارون شدید میبارید پایین میریخت.
تهیونگ کنار میز ایستاد و نقشه رو روی میز پهن کرد. بقیه هم دورش جمع شدند و کنجکاو به نقشه سئول خیره شدند.
جونگکوک کنجکاو به تهیونگ نگا کرد و پرسید:«میخوای یکی دیگه به گروه اضافه کنی؟»
_نه. همین 4 نفر کافی ایم
بعد روی نقطه ای از شهر دست گذاشت و گفت:«همین الان تو اخبار گزارش دادن که یکی با قدرت خاص نزدیکای اینجا زندگی میکنه!»
هوسوک در حالی که به منطقه ای که تهیونگ اشاره کرده بود خیره بود گفت:«پس یعنی دنبالشن!»
_آره. خب باید کاری کنیم تا دست بر ضد جادوگران بهش نرسه.
جین:«نقشه چیه؟»
_آه... هنوز نقشه ای ندارم... اگه شما دارید بهم بگید
همه ساکت شدند و توی فکر فرو رفتند. تهیونگ که ناامید شده بود دوباره پرسید:«کسی نقشه ای نداره؟»
جونگکوک لبخند شیطانی ای زد و مشتشو به کف دست دیگه اش کوبید و گفت:«میتونیم تک تک سربازای بر ضد جادوگران رو بکشیم»
هوسوک و تهیونگ پوکر بهش نگا کردن که جونگکوک گفت:«چیه؟»
تهیونگ در حالی که دستش روی میز بود گفت:«ما نمیخوایم مثل اونا وحشی باشیم. در صورت نیاز باهاشون میجنگیم»
جونگکوک دست بغل بست و با چهره همیشه سردش گفت:«وقتی بقیه وحشین باید باهاشون وحشی باشی!»
تهیونگ از روی تاسف سر تکون داد و بدون توجه به او رو به بقیه گفت:«برید آماده شید»
جونگکوک که از رئیس بازی های تهیونگ خسته شده بود زود تر از همه به طرف اتاقش رفت و لباسای مشکی شو از تو کمد بیرون آورد.
اونا همیشه واسه ماموریت هاشون از سر تا پا مشکی میپوشیدند تا قابل تشخیص نباشن و گروه بر ضد جادوگران پیداشون نکنه.
--
تهیونگ در حالی که به همراه هوسوک، سوکجین و جونگکوک به طرف هدف میرفتند ماسک مشکی ای رو صورتش گذاشت و گفت:«حواس تون باشه جلو اون گروه ظاهر نشید»
جونگکوک پوفی کشید و گفت:«خودمون میدونیم لازم نیس بهمون بگی»
تهیونگ بدون اینکه سرشو برگردونه زیر چشمی نگاهی به جونگکوک انداخت و باز سکوت کرد.
سوکجین به طرف درختی رفت تا سریع تر بتونن هدفشون رو پیدا کنن. دستشو روی تنه درخت گذاشت و چشماشو بست تا خاطرات پشت درخت رو ببینه.
با دیدن خاطرات دستشو از رو درخت برداشت و گفت:«تقریبا نیم ساعت پیش دختر بچه ای با قدرت خاص از اینجا گذشته»
YOU ARE READING
Dragon
Fanfiction[کامل شده] تهیونگ ناخواسته درگیر قدرت آتشی میشه که مردم از اون میترسن و این اوج فاجعه نیس.. همه چیز اونقدرا هم بد نیس تا اینکه سر کله دختری پیدا میشه و اونو هم گروهی هاش رو به یه دنیای دیگه میبره کاپل : ویکوک، نامجین، سپ (فرند شیپ)، یونمین *همه ممبر...