نامجون با احتیاط جلو تر از بقیه حرکت میکرد و به دقت به اطراف نگاه میکرد تا بتونه حداقل نشونه ای از یونگی پیدا کنه.
فقط یه قدم دیگه برداشت که خیلی ناگهانی دیوارای آهنی ای از زمین بیرون اومدن و اونا رو به سه گروه تقسیم کردن.
نامجون خودش تنها توی یکی از دیوار ها قرار داشت؛ و جین و هوسوک با هم توی اتاقک دومی که توسط دیوار ها ایجاد شده بود؛ و تهیونگ و جونگکوک توی اتاقک سوم قرار داشتند.
در همون لحظه خیلی ناگهانی سر تهیونگ شروع به درد گرفتن کرد. دستشو روی سرش گذاشت و فریادی از سر درد شدیدش کشید.
جونگکوک سریع شونه هاشو گرفت و با نگرانی پرسید:«چی شده؟»
و در همون لحظه تونست ببینه که کل موهای تهیونگ قرمز شد و خیلی ناگهانی توی ثانیه بعد رنگ موهاش از بین رفت و به همون قهوه ای که قبل از قدرتش بود برگشت.
سر دردش هم از بین رفت و بخاطر راحت شدنش نفسی کشید.
جونگکوک شوکه دهن باز کرد و گفت:«موهات! چرا اینجوری شد؟»
جین که نمیتونست ببینتشون ولی میتونست صداشونو بشنوه پرسید:«چی شده؟»
جونگکوک که هنوزم شوکه بود دستشو توی موهای تهیونگ برد و گفت:«رنگ موهاش عوض شده... موهای یه انسان معمولیه»
تهیونگ هم متعجب دستشو توی موهای خودش برد و پرسید:«واقعا؟»
هوسوک با گرفتن موضوع گفت:«قدرتش از بین رفته... کیچیرو همیشه بهمون میگفت وقتی قدرتامونو از دست بدیم موهامون مثل یه انسان معمولی میشه»
نامجون که صداشونو میشنوید با تعجب گفت:«اژدها مُرده؟!»
تهیونگ رو به دیواری که پشت اون تونسته بود صدای نامجونو بشنوه پرسید:«منظورت چیه؟»
_تو قدرت اژدها رو داشتی... یعنی قدرتت به اون وابسته است... پس یعنی یا به یه نفر دیگه منتقلش کرده یا واقعا مرده
هوسوک خودشو محکم به دیوار آهنی کوبید و وقتی دید بی فایده است زیر لب "لعنتیـ"ـی گفت.
سوکجین با نگرانی به دیوار تکیه داد و گفت:«حسم میگه اژدها نمرده... و همه چیز طبق یه نقشه داره پیش میره... آخه همه حمله های اونا برنامه ریزی شده اس»
هوسوک هم سرشو به نشونه تایید تکون داد.
جونگکوک با دیدن اینکه دوباره رنگ موهای تهیونگ به همون آبی خوش رنگش برگشت سریع با تعجب گفت:«چی؟!»
تهیونگ هم با دیدن حالت چهره جونگکوک کنجکاوانه پرسید:«چی شده؟»
_دوباره رنگش برگشت!
نامجون در حالی که خاک های زمین رو بالا میاورد و باهاشون سنگ بزرگی درست میکرد با نامطمئنی گفت:«یعنی اژدها در حال مرگه؟»
YOU ARE READING
Dragon
Fanfiction[کامل شده] تهیونگ ناخواسته درگیر قدرت آتشی میشه که مردم از اون میترسن و این اوج فاجعه نیس.. همه چیز اونقدرا هم بد نیس تا اینکه سر کله دختری پیدا میشه و اونو هم گروهی هاش رو به یه دنیای دیگه میبره کاپل : ویکوک، نامجین، سپ (فرند شیپ)، یونمین *همه ممبر...