تهیونگ....
لبخند محوی زدم اروم دستی به لبم کشیدم...
×هومممم خوشمزه بود ...
با یاد اوری واکنشش لبخندم بیشتر شد ...خیلی بامزس خداااا ... دستی به لباسم کشیدم با خارج شدنم ندیمه ها پشت سرم شروع به حرکت کردن ....راه افتادم سمت تالار با وارد شدنن تمام وزرا تعظیم کردن ....به سمت جایگاه پادشاه رفتم و اروم نشستم ......با بازدید قبلی که کرده بودم فهمیده بودم توی کشور نمک کمی وجود داره ....اروم سرمو اوردم بالا .....
×چرا من راجب کمبود نمک از شماها چیزی نشنیده بودم.....
وزیر هان سریع مقابلم قرا گرفت
_سرورم ما به دنبال راه حل مناسب میگشتیم برای همین تا پیدا کردن راه حل به شما چیزی نگفتیم قصد ما اصلا پنهان کاری نبود ....
دستمو اوردم بالا
×کافیه وزیر هان .......
رومو سمت وزیر بائه وزیر تجاری کردم .....
×وزیر بائه شما و وزیر هان به همراه هر تعداد از افرادی که میخواید نهایتن تا دو روز دیگه به گوگوریو میرید ....امیدوارم که یه قرار داد خوب برای صادر کردن نمک از کشور گوگوریو ترتیب بدین و همچنین پیام من برای اتحادمونو به پادشاه گوکوریو برسونید ........
نامه که از قبل اماده کرده بودمو با اشاره به ندیمه شیون به دست وزیر هان دادن......بلند شدم سرمو بالا گرفتم ....
×اگه مشکل دیگه ای نیست برای امروز کافیه....همشون با هم زمزمه کردن ...
_زنده باددددد پادشاههههه
اروم به سمت بیرون تالار قدم برداشتم .... همینطور که به سمت اقامتگاه قدم بر میداشتم اروم زمزمه کردم ....
×ندیمه شیون امشب همراه وعده غذاییم مقدار زیادی شراب بیارید ...یک جام اضافی هم همراهش باشه ......
لبخندی رو لبم شکل گرفت ....مین یونگی همممم بزار ببینم وقتی مستی هم میتونی اینقد سرکش باشی ......با فکر بهش دوباره لبخند دیگه ای زدم .......ادامه دادم
×ندیمه شیون ندیمه مین هم بفرستید به اقامتگاهم .....
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
به میز کوچیکی که کوزه های شراب روش خودنمایی میکرد خیره شدم ...با وارد شدن یونگی نگاهمو بهش دوختم ....
×ندیمه بیا و همراهیم کن ...از تنها نوشیدن لذت نمیبرم .....
چشماشو چرخوند و زیر لب گفت
+میل ندارممم ......
×این یه دستوره ...بیا اینجا و با من بنوش .....
نفسشو با حرص داد بیرون اروم اومد رو بروم نشست اصلا بهم نگاه نمیکرد .....لبخندی زدم ....
×جامو برام پر کن .....
همون لحظه سرشو اورد بالا ...
+اوه سرورم احیانا دستاتون مشکلی دارنننن ...*غرید* ....
ناخواسته بلند خندیدم ....
×کاری که بهت میگمو انجام بده .... دوباره چشم غره ای رفت اروم هر دو جامو پر کرد ....
^^^^^^^^^
زمان میگذشت تو سکوت هر دومون مینوشیدیم من با لذت و اون ....تقریبا میشه گفت حرص و عصبانیت .....تعداد جامایی که نوشیده بود از دستم در رفته بود ....اروم سرشو برد سمت میز ...دستمو بردم سمت موهاش ....موهای طلاییشو نوازش کردم .....اروم زمزمه کرد ...+هیو...نگ ....سرشو اورد بالا چشماش خمار شده بودن و لباش نیمه باز ....چطور میتونست اینقد وسوسه کننده باشه اروم اب دهنمو قورت دادم و بهش خیره شدم .....چشماش پر از اشک شده بود با تعجب بهش خیره شدم .....روی چهاردستو پاش خودشو کشید سمتم ....+هیو...نگ ....تو .....زنده...ای ...
سرشو روبروی صورتم قرار داد فقط بهش خیره بودم بیشتر کنجکاو بودم ببینم چکار میخواد بکنه دستشو اروم رو صورتم کشید ....دستاش نرم بود اروم لباسمو تو مشتش گرفت سرشو چسبوند روی سینم با لرزش بدنش دستمو بردم سمت کمرش اروم نوازش وار دستمو رو کمرش میکشیدم نمیدونستم چرا دارم اینکارو میکنم درک نمیکردم با بلند شدن صدای هق هقش حس کردم قلبم فشرده شد ...من چم شده بود .....+هیو..نگ ...هق ....من....هق میتر...هق ...سیدم .....همتون ...
خونی ...هق ...بودین .....صدای گریش بیشتر شد ......+چرا ....منو .....نبردین....هق میزد نمیدونستم چکار کنم اروم دستمو بردم لای موهاش ...×ششش چیزی نیست ...تموم شده .....گریه نکن یونگی .....
+هققق .....هیو...نگگک....دلممم....برات ...تنگ...شده ....برا....تو .....برا ...پدر....هققق
تواغوشم فشردمش ....
×یونگیا .....ششش ...تو تنها نیستی ....
حتی نمیفهمیدم چرا دارم دلداریش میدم ....اروم بلندش کردم بردمش سمت رخت خواب های پهن شده ...هنوزم داشت گریه میکرد .....خوابوندمش روی رخت خواب ها ....دستمو گرفت ....+هیونگگ....نروو.....دوباره ....تنهام ....نزار ...هق ....اشکاش کامل گونه هاشو خیس کرده بود ...الان خبری از اون مین یونگی سرکش نبود این یونگی که میدیدم خیلی ظریف و شکننده بود اروم روش خیمه زدم ...حتی حس میکردم کنترل بدنمم دست خودم نیست دستمو اروم روی گونه هاش کشیدم اشکاشو پاک کردم .... به لبای سرخش خیره شدم .....اروم لبامو رو لباش فشردم ضربان قلبم بالا رفته بود نفسای داغمو تو صورتش بیرون میدادم اروم لبشو بین لبم گرفتم و مکیدم زبونمو رو لبش کشیدم فشار کوچیکی به پهلوش وارد کردم که لباش از هم باز شد زبونمو وارد دهنش کردم و یه بوسه خیسو شروع کردم اروم ازش فاصله گرفتم هق هقش بند اومده بود و نفس نفس میزد به قفسه سینش که بالا پایین میشد خیره شدم ...اروم دوباره لباشو بین لبام کشیدم .....مک میزدم ....گره هانبوکشو باز کردم ...اروم دستمو روی بدن سفید و نرمش کشیدم ....سرمو اوردم عقب *نالید* ....+ن...کن ......
سرمو فرو کردم توی گردنش ..... زمزمه کردم
×ولیعهد زیادی پوستتون سفیده نمیتونم همینطوری ازش بگذرم اروم شروع کردم به مک زدن و گاز گرفتن گردنش ...+اههههه ....ن....کن....اهههه
ناله هاش بیشتر ترغیبم میکرد زبونمو روی ترقوه اش کشیدم و به مارک هایی که رو بدنش میزاشتم خیره شدم .....بینیمو تو گردنش فشردم .....چرا اینقد بوی خوبی میده اروم دستمو رو شکمش کشیدم .....بدنش زیادی برای پسر بودن لطیف نبود?... یکی از پاهامو بین پاهاش بردم و عضوشو با زانوم فشار دادم ....+عاههههه ایییی ...بس...هههه
همونطور که گردنشو مارک میکردم لبخندی زدم .....لبامو روی چونش کشیدم ..... صورتش سرخ شده بود و لباش بخاطر بوسه ها کمی ورم کرده بود
×اروم باش یونگیاا ...فقط لذت ببر
با قطع شدن یهویی صدای نالش سرمو اوردم بالا ....با دیدن چشای بستش پوفی کردم ....الان وقته خوابه گربه چموش ....
اروم روی چشای اشکیش بوسه ای زدم ...دستمو بردم سمت هانبوکش و گرشو خیلی شل بستم ...به صورتش خیره شدم دستمو روی زخم چشمش کشیدم .....حتما براش سخت بوده ...اون حتی فرصت عزاداری برای برادر و پدرشم نداشت ...کنارش دراز کشیدمو اروم تو اغوشم فشردمش ....×تو مال منی یونگیا ....دیگه نمیزارم کسی جز خودم بهت درد بده .....هیچکس ......*اروم کنار گوشش زمزمه کردم* ...سرمو تو موهاش فرو بردم و اروم چشامو بستم ......
*یونگی.....
خودمو به جسم سفتی که کنارم بود چسبوندم .....با بی میلی چشامو اروم باز کردم .....سرمو گرفتم بالا ....با دیدن اون لعنتی سریع خودمو کشیدم عقب ولی دستاش که دور کمرم چفت شده بود اجازه حرکتیو بهم نداد مشتمو کوبوندم رو سینش ....+هییی ولم کننن
چشاشو اروم باز کرد زمزمه کرد .....
×نمیشه مثل دیشب باشیو اینقد تکون نخوری .....
*مگه دیشب چکار کرده بودم* ....سعی کردم تمرکز کنم ولی با چیزایی که یادم میومد حس میکردم دارم از قرمزم قرمز تر میشم ..داشتم ذوب میشدم ....من چه مرگم شده چرا اینقد واکنش نشون میدمممم....لبامو رو هم فشردم که خودشو کشید روم ....محکم چشامو بستم ....+من ....من ...دیشب .....مست ....بودم ....الان....برو کناررر
دستمو بردم سمت سینش و محکم هلش میدادم ...دو تا دستامو گرفت و بالا سرم چفت کرد ...محکم شروع کردم تکون خوردن ....دست دیگش چونمو فشرد ....سرشو اورد نزدیک.....خب خببببب این پارتم چه طولانی شداااا ....راستییی عکسو دیدین ...چطورهههه؟ ....خیلی ذوق کردم موقعی که درستش کردممممم گادددد خیلییییی خوبننننننن ........ممنون میشم بهم قوت قلببب بدیننن ....هموتونو دوش دالممممم ....sugar kitten😸
YOU ARE READING
prince in caged💫👑
Fanfiction«تموم شده» مین یونگی شاهزاده ای که بعد از شورش وزرا .. وزرا اونرو به عنوان برده به شاه کشور همسایه که به تازگی تاجگذاری کرده هدیه میدن...... کاپل اصلی:taegi😻 کاپل فرعی :namjin&hopmin