نامجون در کنار جین در حال جنگیدن بود .....درست پشت به پشت جین ایستاده بود و هر کسی نزدیک الهه اش میشدو غرق خون به زمین مینداخت .....
=نامجونننن.....اون فرمانده کوانگه اگه بتونم بهش برسم همه چی تمومه ....
÷پشت سرم بیا ....
نامجون شروع کرد به چرخوندن شمشیرش.....ضرباتشو جوری تنظیم کرد که همزمان با کشتن افراد دشمن به فرمانده کوانگ نزدیک تر میشدن...
کوانگ با دیدن جین فریاد زد .....
_همه سرباز هااااا دست نگه دارننننن...
با ایستادن سرباز ها جین به سمت کوانگ دوید .....
_سرورممم...
=کوانگ .....دستور بده سربازای دروازه اصلی و غرب هم متوقف بشن افرادم به همراه پادشاه شیلا و شاهزاده یونگی و وانگ اونجا در حال جنگیدنن ....
_حتما سرورم ولی قبلش باید به پادشاه جدید درود بفرستیم .....
کوانگ رو به همه سربازا ایستاد و فریاد زد ...
_تعظیم کنیددددد
-درودددددد بر پادشاههههه
جین لبخندی به پیروزیش زد ......برگشت سمت نامجون و دستشو خیلی اروم فشرد .....نامجون متقابلا لبخندی زد ...
=بریم سمت غرب قصر میخوام مطمعن شم یونگی خوبه ....
÷بریم ....
با نزدیک شدن به دروازه غرب صدای فریادهای یونگی به گوششون رسید ....جین و نامجون با سرعت شروع به دویدن کردن ....+نهههه ...نههه خواهش میکنم نمیر....
نامجون با دیدن بدن برهنه و خونی تهیونگ داد زد .......
÷طبیبببب .....جینننن بگوووو طبیبو خبررررر کنن......
کوانگ با سرعت شروع به دستور دادن میکرد ....نامجون و یونگی تهیونگ و بلند کردن و وارد یکی از اتاق های قصر کردن ......با وارد شدن طبیب یونگی از دور به جسم بی جون تهیونگ خیره شد ...بدنش میلرزید .....نتونسته بود از مهمترین شخص زندگیش محافظت کنه ....تقصیر اون بود ....اگه یکم قوی تر بود میتونست تهیونگشو نجات بده ....اشکاش گونه هاشو خیس میکرد ....هق هقش بند نمیومد ....جین اروم یونگیو به اغوش کشید ....
=اروم باش یونگی ....اروم باش ......
+چچ...طوری .....جلوی ....چشما م ....هق ...شمشیر و ..هق ....کرد تو بدنش....اگه....بمیره ....
دیگه نتونست حرف بزنه هق هقش شدت گرفته بود و بزور نفس میکشید ....نامجون قدم های سست و خستشو روی زمین میکشید ....برادرش توی اون اتاق داشت جون میداد و هیچ کاری ازش بر نمیومد ...............................................................
هوسوک سریع جیمینو پشت خودش کشید ....نمیدونست وانگ کدوم گوریه ....بازوی جیمین خراش برداشته بود و میتونست شمشیرو درست بگیره ....تعداد سربازای دروازه اصلی بیشتر از اون چیزی بود که فکر میکردن و وانگم با نصف سربازا غیبش زده بود ....نفس کلافه ای کشید و شمشیرشو تو بدن سرباز مقابلش فرو کرد ....با دیدن سربازی که به جیمین نزدیک میشد سریع جاشو با جیمین عوض کرد ... با شمشیرش ضربه ی دشمن و دفع کرد ولی همون لحظه خنجری توی پاش فرو رفت ....بادرد ناله ای کرد و خنجرو بیرون کشید .....
_سربازاااا همه متوقف بشید ... دستور فرمانده کوانگه....هر کس سرپیچی کنه اعدام میشههههه.....
با متوقف شدن سربازا جیمین رو به روی هوسوک قرار گرفت ....
€خوبی .....چرا همچین کردیییی
%خوبم نگران نباش ...عاااایی
€داری ناله میکنی بعد میگی نگران نباشمممم....خیلی کله شقی هیونگگگ
%گفتم بهم نگو هیونگ .....
جیمین با دیدن وانگ و سربازاش با عصبانیت از کنار هوسوک رد شد و محکم یقه ی وانگ و گرفت ...
€تو کدوم گوری رفتییییی
^اروم باش جیمین شی رفتم دروازه غربی ......اونجا هم همه سربازا کنار کشیدن ....مثل اینکه سوکجین شی بهمون نگفته بوده که فرمانده کوانگ همراه اونه .....اون چوی و بائه بیمصرفم کشته شدن ....
€قرار بود ما توی دروازه اصلی بجنگیم ...در ضمن گفتی چوی و بائه ......تو وزیر شیلا رو از کجا میشناسی .....
وانگ مظطرب نگاهشو از جیمین دزدید ..
^من ...من .....توی مهمونی دیده بودمشون ...
جیمین نگاه شکاکشو از وانگ گرفت ....سمت هوسوک رفتو کمک کرد بلند شه .....
%جیمین تو بازوت زخمی شده مشکلی نیست خودم راه میرم ....
€هوسوکا یه خراش جزئی بیشتر نیست ....باید زودتر بریم تا زخمتو ببندن .....
.........................................................
یونگی با خارج شدن طبیب نگاه نگرانشو به تهیونگ دوخت...
_من زخمشونو کاملا تمیز کردم و بستم ...زخمه عمیقی بوده و خون زیادی از هم از دست داده از مرغوب ترین گیاهای درمانی استفاده کردم دمنوشی که کنارشونه رو اروم اروم به خوردشون بدین و حتما شب ینفر کنارشون باشه .... بقیش بستگی به مقاومت خودش داره
+من انجام میدم خودمم کنارشون میمونم ....سپاسگذارم
یونگی اروم کنار تهیونگ نشست با بغض دستشو روی صورت تهیونگ کشید .....
جین دست نامجونو گرفت و از اتاق بیرون برد .....
=تو چت شده .....
÷سوکجین ....اگه ....نتونه ....مقاومت کنه چی......نمیخوام از دستش بدم ...
=اروم باش نامجونا .....تهیونگ قویه ...نگران نباش .....
نامجون با بغض لبشو فشار داد ...اصلا نمیخواست گریه کنه ....
=مشکلی نیست نامجونا میتونی گریه کنی.....گریه کردن جرم نیست .....
نامجون با شنیدن حرفای جین اشکاشو ازاد کرد ....
÷از... از دست دادنش میترسم جینا .....
اشکای نامجون صورت مردونشو نوازش میکرد .....جین لبخند ارامش بخشی زد ....سرشو به صورت نامجون نزدیک کرد و لباشو مهمون لبای نامجون کرد ....خیلی نرم لباشو میبوسید اروم لباشو عقب کشید ...تو همون فاصله نزدیک روی لباش زمزمه کرد ....
=همه چی درست میشه ....
نامجون جینو به دیوار چسبوند .....لباشو محکم رو لبای جین کوبوند .....لباشو مک میزد و به دندون میگرفت ....اروم لباشو به گوش جین رسون لاله گوششو به دندون گرفت ..
=اههه نامجوناااا
÷میخوای ارومم کنی ولی اینطوری تبدیلم کردی به یه دیوونه وحشی ....
جین با شنیدن صدای قدم هایی محکم نامجونو عقب هول داد .....
نامجون نگاهشو به راهرو دوخت بادیدن سر و وضع هوسوک و درمانگری که کنارشون هم قدم شده بود نفسشو بیرون داد ....
÷اخه چراالان باید بیان .....
=نامجوننن الان نباید نگرانشون باشی ....
÷دارن راه میرن .....همش چهارتا دونه خراشه .....
جین نفسشو با حرص بیرون داد و سمت جیمین رفت ....
€هیونگگک .....یونگی خوبههه.....شنیدم چی شده ....
=پیش تهیونگه ....بهتره الان تنهاشون بزاری ....
جیمین سرشو اروم تکون داد ...
=یکی از ندیمه ها اقامتگاهتونو بهتون نشون میده ......یونگی بدون توجه به سر و صداهای اطرافش اروم دارو رو تو دهن تهیونگ میذاشت ....لباشو اروم پاک میکرد با تموم شدن دارو پارچه خیس و برداشتو اروم روی بدن برهنه تهیونگ کشید ....
+همش بخاطر من اینطوری شدی.....
پارچه رو سر جاش گذاشت .....خم شدو بوسه ارومی رو لبای تهیونگ گذاشت اشکاش روی گونه های تهیونگ چکید ....
+منو ببخش....
×عاههه...
یونگی با صدا ناله تهیونگ هول شد ....سریع پارچه رو برداشت با بغض گفت ....
+چکاررر کنمممم.....هق
با دیدن عرق های روی پیشونی تهیونگ پارچه رو اروم روی صورتش کشید ....تهیونگش داشت توی تب میسوخت .......با هر ناله تهیونگ قلب یونگی فشرده میشرد ....لباشو گاز میگرفت و پارچه جدیدی و خیس میکرد و بدن تهیونگش و خنک میکرد .....
اینکه معشوقت درد بکشه و نتونی کاری براش بکنی حس دیوانه کننده ایه ....یه اسپویل کوچولو موکولم....
نه نمیکنم ........
یو هاهاهاهاهعا
تهیونگم حالش خوبههههه اینقد منو تهدید به مرگ نکنیددد.....من گوناه دالمممم😿
YOU ARE READING
prince in caged💫👑
Fanfiction«تموم شده» مین یونگی شاهزاده ای که بعد از شورش وزرا .. وزرا اونرو به عنوان برده به شاه کشور همسایه که به تازگی تاجگذاری کرده هدیه میدن...... کاپل اصلی:taegi😻 کاپل فرعی :namjin&hopmin