part33

2.2K 310 68
                                    

تهیونگ اروم دستشو روی گونه کبود یونگی کشید .....با لرزش پلکای یونگی سریع دستشو برداشت ......یونگی ناله ارومی کرد و چشماشو باز کرد ....به یه نقطه از دیوار خیره شده بود ...
×یونگیا...
با نگرفتن جوابی اروم دستشو میون موهای کوتاه و طلایی رنگ یونگی فرو کرد ....
یونگی با بغض همونطور که به دیوار زل زده بود نالید ...
+حالم .....از خودم ....بهم میخوره ....
تهیونگ اروم خم شد و بوسه ای روی پیشونیش زد .....به چشمهای معشوقه زیبا ولی زخمیش خیره شد ....
×ولی من میپرستمت ....
با چکیدن اشکای یونگی روی گونه هاش ....خیلی نرم قطره های اشک و پاک کرد ‌....
×دیگه تموم شد ....هیچ کس نمیتونه بهت اسیب بزنه ......
یونگی خیلی اروم دستاشو بادرد به صورتش نزدیک کرد ....
+حس میکنم ......کثیفم ......من.....هرزه ام؟
تهیونگ به چشمای خیس یونگی خیره شد ....
×دیگه همچین حرفی نزن یونگیا ....تو پاکی .....تو یه الهه ای .....
اروم روی یونگی خیمه زد ..... سعی میکرد به بدن یونگی نخوره تا یونگیش دردیو حس نکنه .......اروم بوسه ای روی پیشونیش زد ....
×هیچ کس حق نداره به عشق من توهین کنه حتی شما اقای محترم ...
یونگی با بغض لبخند بیجونی زد ...
+ممنون .....ممنون که اومدی .....که تنهام نزاشتی .....که ....
یونگی شروع به گریه کردن کرد تهیونگ اروم سر یونگی و به سینش فشرد ....
×امشب و گریه کن یونگیا ....از فردا ...نمیزارم هیچی باعث شه اشک بریزی .......نمیزارم ....
سرشو تو موهای یونگیش فرو برد و نفس کشید با اروم شدن صدای هق هق های یونگی اروم سر یونگی و از سینش جدا کرد ......به چشمهای بستش خیره شد ....اروم لباشو روی لبای یونگیش گذاشت و نرم حرکت داد ......
+دوست دارم ......
×تا ابد؟...
+تا لحظه ای که نفس میکشم دوستت دارم ..
×منم تا لحظه ای نفس میکشم دوستت دارم یونگی..

...........................................................
هوسوک با شنیدن غر غر های جیمین لبخندی زد و اونو از پشت به اغوش کشید ...
%چرا جیمینی اینقد ناراحته ....
جیمن برگشت و دستاش و دور گردن هوسوک حلقه کرد ....سرشو روی سینش گذاشت و اروم زمزمه کرد
€اون کیم تهیونگ لعنتی نزاشت پیش هیونگم بمونم....
هوسوک خنده ارومی کرد ... لباشو به گوش جیمین نزدیک کرد .....بوسه ای روی لاله گوش جیمین زد ...
%اونا هم نیاز دارن تنها باشن جیمینی ...
€هوممم میدونم ولی حسودیم شد ...
%جوجه حسود ....
€یااااا الان شدم جوجههههههههه
هوسوک با صدای بلند شروع به خندیدن کرد
€باشههههه بخندددددد....اصلا میدونستی شبیه اسبببببیییییییی
هوسوک همونطور که میخندید نگاه شیطونشو به پسر روبه روش دوخت ...
%هومممم یه اسب جذاببببببب
جیمین مشتی به سینه هوسوک زد ...با باز شدن لباش از هم لبای هوسوک روی لباش قرار گرفت ....با لذت و شیطنت میبوسید .....با وارد شدن زبون هوسوک به دهنش ناله ی خفه ای کرد ....هوسوک اروم دستشو بین پاهای جیمین برد 
% اوه یکی اینجا تحریک شده ....
€اوه فک کنم دو نفر اینجا تحریک شدن نه ؟
هوسوک دوباره با صدای بلند شروع به خندیدن کرد .....جیمینو روی دستاش بلند کرد و به سمت رخت خواب ها حرکت کرد .....با قرار دادن جیمین رو ملحفه ها شرو به باز کردن لباسای هر دوشون کرد .....
€هوسوکا....
%جانم جوجه ....
€یااااااا .....
هوسوک سرشو توی گردن جیمین فرو کرد و نفس عمیقی کشید ....
%بوی خوبی میدی ....
جیمین زیر بدن هوسوک اروم لرزید .....
€دوست دارم ....
%منم همینطور .....
جیمین با یه حرکت ناگهانی جای خودشو هوسوکو با هم عوض کرد ....با لطافت انگشتشو  از گردن هوسوک تا عضوش نرم کشید .....
هوسوک همونطور که به کارای جیمین خیره شده بود لبخندی زد .....با قرار گرفتن لبای جیمین روی عضوش هیسی از روی لذت کشید ....
%جیمینا ...لازم نیست .....
جیمین انگشتشو روی لبای هوسوک گذاشت ...دوباره خم شدو زبونشو دور عضو هوسوک کشید با وارد کردن عضو هوسوک توی دهنش هوسوک ناله بلندی کرد ....
%اهههه لعنتی ....
جیمین کمی سرشو حرکت داد ....با حس خیسی کامل عضو هوسوک اروم اونو از دهنش خارج کرد و روی هوسوک نشست ....شروع به تکون دادن باسنش روی عضو سفت و تحریک شده هوسوک کرد ....
هوسوک بی طاقت باسن جیمینو گرفت و عضوشو محکم وارد جیمین کرد .....جیمین با درد و لذت سرشو به عقب پرت کرد و بلند نالید ....
هوسک چنگی به باسن جیمین زد و دستاشو به پهلوهای جیمین رسوند با گرفتن پهلوهاش شروع به ضربه زدن کرد ...
€اهههههه عاهههههه اهههههه
جیمن با محکم تر شدن ضربه های هوسوک خودشو روی سینه هوسوک انداخت .....
هوسوک با حس نزدیکیش دستشو بع سمت عضو جیمین برد و همزمان با ضربه های محکمش دستشو روی عضو جیمین حرکت میداد باناله بلند جیمین به همراه پخش شدن پریکامش دور دستاش داخل جیمین به اوج رسید ......
جیمین نفس زنان سرشو بالا کشید و بوسه ای روی خط فک هوسوک نشوند ....
هوسوک چونه جیمینو بین دستاش گرفت و نرم لباشو بوسید ..همونطور که
عضوشو خارج میکرد دستاشو دور کمر جیمین حلقه کرد ....
€ممنون که وارد زندگیم شدی ....
%توهم ممنونکه وارد قلبم شدی ....
جیمین ناله ارومی کرد و با عجز نالید ...
€چرا همیشه حرفات قشنگ تر از حرفای منهههه...
€ چون دریافت کننده اون حرفا زیباترن ...
جیمین با گونه های سرخش مشتی به سینه هوسوک زد .....
%باشه باشه میخوابیم ....
جیمین لبخندی زد ....خوشحال بود که هوسوک وارد زندگیش شده بود خوشحال بود که یه فرصت دوباره به خودش داده بود........اون هوسوکو دوست داشت همونطور که کوکیو دوست داشت ...کی گفته ادم فقط یکبار میتونه عاشق شه ....جیمین دوبار عاشق شده بود و هردو نفرشونو میپرستید .....

‌........................................................
با بر خورد نور به چشماش اروم پلکاشو ازهم فاصله داد و با چشمای درخشان نامجون مواجه شد .....با یاد اوری انفاقات شب قبل صورت سرخ شدشو با دستاش پوشوند .....نامجون بوسه ای به پیشونی جین زد ...
÷ازم خجالت نکش ....
با قرار گرفتن دست نامجون روی کمرش نفس عمیقی کشید ....
÷درد نداری ....
=نه زیاد .....یکم کمرم درد میکنه ...
با خجالت زمزمه کرد و سرشو توی سینه نامجون مخفی کرد .....
نامجون اروم دستشو روی کمر جین میکشید و فشار های خفیفی وارد میکرد ....
÷بهتری ؟
=هوم ...
÷میخوای به یونگی سر بزنی ...
=هوم ....
÷هنوز ازم خجالت میکشی
=هوم....
÷دوسم داری ؟
=هوم.....نه وایساااااا
با یه حرکت سریع نشست و شروع به غر زدن کرد ...
=یاااا چطور میتونی گولم بزنییییییی ...
نامجون همونطور که با خنده مینشست سریع بوسه ای روی لبای جین نشوندو به سمت لباسایی که روی زمین بودن حرکت کرد .....
÷کمکت میکنم لباسارو بپوشی ...
=خودم دست دارم محض اطلاعت ...
نامجون اروم خندید ...
÷بله سرورم ....
=نیاز نیست بهم بگی سرورم ...به اسم صدام کن....
÷چشم سوکجینی ...
جین با صورت قرمزش بلند شد و شروع به پوشیدن لباساش کرد .....
نامجون بعد از پوشیدن لباساش نگاهی به جین که کاملا اماده شده بود کرد ....لبخندی زد و به سمت در اقامتگاه رفت دستگیره درو گرفتو رو به جین بلند گفت ...
÷درودددد بر پادشاه بکجه
با کشیدن دستگیره و کنده شدنش ....با عجز به خرابکاریش خیره شد ...
÷چرا الاننننن
با کوبیده شدن پاش روی زمین جین شروع یه خندیدن کرد ....
=اههه ....لعنتییی....هوسوک راست میگفت .....وای خداااا ....توخدای خرابکاری ایییی....
نامجون به خنده های جین نگاهی انداخت با خجالت روشو برگردوند ...
÷نمایش قشنگم به فنارفت ....
جین اروم ضربه ای به بازوی نامجون زد ...
=ندیمه ها دروازه رو باز کنین ....
با باز شدن دروازه نامجون دستگیره رو به دست اولین ندیمه سپرد ....و هردو با قدم های ارام و لبخند به لب به سمت اقامتگاه یونگی حرکت کردن ....








prince in caged💫👑Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon