"نمی‌دانم"

28 5 3
                                    


من هنوز نمیدانم چگونه بعد از رفتنت دیگر من ای وجود ندارد!
نمیدانم دلیل این تلخ خنده های خیس خاموش را!
نمیدانم چرا قلبم نفس کم می اورد!
نمیدانم چرا به جای خالی بین دستانم که روزی با دستهای تو پر میشد؛ نگاه میکنم!
نمیدانم چرا خیابان های تکراری بی تو اینقدر عذاب ام میدهند!
نمیدانم چرا بعد از تو، من، دیگر من نبودم!

جانا!
عقلم را ربوده ای!
قلبم را نیز!
و خودت را با بیرحمی از آغوشم دریغ میکنی!
و من خود را محکمتر از قبل به آغوش تنهایی میسپارم!!!

I'M BROKENWhere stories live. Discover now