سر نهاده ام بر سر بالین شب
با تنی خسته با دلی بی تاب
چشم فرو میبندم به ناز
لب گشویم من آرام به رازاز تو میگویم
از نگاه و لبخندت
و از دروغ های صد رنگتاز روزهای رفته
از رویاهای گم گشته
از فرداهای خفته
از دیروزهای مرده
از حسرت های خشکیده
از حرفهای زنده به گور شدهمهر این سکوت تلخ بیرحم را
میشکنم در خلوت پنهان شب بارها و بارهافریاد میکشم در عذایی بی صدا
تنهاییِ صد باره این روزها راسدِ شیشه ایِ نگاهم، میشکند آرام، در قاب این خاموشی
همچو تیری در دل تاریکی
راه حلی برای حل یک دلتنگیدر دامان این شب، در این بالین تاریک و تنها
خشک میشود به آهستگی، گرمی قطره های شیشه ای رنگ و رهاضربه های ساعت، میبرد من را یواشکی به دنیای رویاهای بیصدا
به عالمِ خوبِ خوابها و فراموشی ها!💫💫💫
لاوز یه هُل کوچیک بدین 1k میشه ووت ها♥
هنوز باورم نمیشه یه سال گذشته!