تو همیشه در فکر رفتن بودی!
شکستن خرده های شکسته قلبم هدفت بود!
تنها رها کردن دستانم عادت بود!
و من!
با صبری جاودان!
با دلی آشفته!
با گونه ای نمناک!
در انتظارت بودم!
در انتظار اینکه شاید روزی!
دست در دست هم نغمه ی دوستت دارم را از زبانت بشنوم!آه!
امید افسونگر است!
قلبت را خواب میکند و روحت را بیرحمانه در منجلاب حقیقت نابود میسازد!و فرق من و تو در عشق بود!
عاشقت بودم! عاشقم نبودی!