"سنگِ سرد"

19 7 4
                                    


۸/۴/۰۰
اشک ها را باید شست!
جور دیگر باید گریست!
وز برای این غم سالها لب فرو باید گزید!

جامه ها از تن نباید که درید!
شیون و زاری و فریاد نباید سر داد؛
که فَغان!
ای عزیز دل!
چرا اکنون این چنین ناگهان تو خفته ای؟

شمعی سیاه روشن کنید!
بوی دود عود را برپا کنید!
دعا هایتان را با دستی بلند رو به آسمان رها کنید!

از برای روح گنه کار خسته ام،
صد هزارن بار از خداوند طلب بخشش کنید!

با تبسمی خاموش و تاریک،
برای آرامش ابدی ام در دل شادی کنید!

در غبار خاطراتی که باهم داریم‌؛
سایه ای از عشقِ من پیدا کنید!

من را در دل کلماتم پیدا کنید!

هراز چندگاهی گلی تنها و سرخ،
بر بالای سرم،
روی سنگِ قبرِ سردم، پرپر کنید!
تنهایی های خاک آلودم را با جرعه ای آب از تنم بدر کنید!

گاه به گاهی با دلتنگی از نبودنم یاد کنید!

💫💫💫
لاوز♥
دیروز یه انسان عزیز رو از دست دادیم.
"پرواز پروانه" رو به احترام مهربانی و محبتش تقدیمش کردم! ۷/۴/۰۰

من جز کلماتم چیزی ندارم.

این شعر هم...
راستش سالها به فکر شعر سنگ قبرم بودم.
و حس میکنم الان که مرگ اینقدر نزدیک و تلخ جلوی چشمهام رقم خورده، تونستم بنویسمش!
شعر خاصی نیست ولی برای خودمه.
خیلی خوبه که شعر مرگت رو هم نوشته باشی!

مرگ از ما دور نیست.
فقط بیاید انسان های بهتری باشیم همونطور که شایسته اشرف مخلوقاته!
نزارید خاطرات تلخ چیزهایی باشند که ازتون برای بقیه به یادگار میمونه!

ممنونم که با تلخی های من کنارمید!
خیلی خیلی خیلی دوستون دارم❤

I'M BROKENDonde viven las historias. Descúbrelo ahora