راه گریزی از تو ندارم!
مثل جاذبه،
چشمانت،
نگاهم را فرا میخواند!تو مثل قطره باران بهاری،
ناگهان،
در حفره قلبم چکیدی و من را دلداده عطر باران کردی!مثل کلماتی هستی که بعد از تو،
آنها را شناختم!تو الهام تک تک نوشته های کوتاه و بلندم هستی!
و من!
از عشق میگویم!
از تپش های دیوانه وار قلبم!
از بیقراری نفسهایم!
از دلتنگی برای برق چشمانت!
از تو میگویم!
تویی که عشق نمیخواهی!