"تک گُلِ سفيدِ دشت"

39 7 10
                                    


چطور میتوان گلی پرپر شده را دوست داشت؟!
چگونه میتوانی گلبرگ های زخمی و تنهایم را زیبا ببینی؟!

چطور میتوان ساقه ای شکسته،
گلبرگ های زخمی
و گل پرپر شده را
بوسید و بویید و به آغوش کشید؟!

چطور از گل مرده مثل یک دیوانه عشق میخواهی؟!

چطور ندیدی که دشت از اشکهای تک گل سفید رنگش گلگون شده؟!

چطور مابین آن همه تاریکی و تباهی، آن گل درمانده و تنها را دیدی؟!

چطور آن پیکر از هم گسیخته را تو دوباره بسانِ یک جان دیدی؟!

💫💫💫
سلام لاوز!♥
این پارت پنجاهم این بوکه!
روزی که اولین پارت رو اپ کردم،فکر نمیکردم کسی این بوک رو دوست داشته باشه ولی الان اینجام و دارم براتون این کلمات رو تایپ میکنم که پارت پنجاهمم رو باهاش تموم کنم.الان اینجام و وقتی دیدم تعداد ریدر های تنبل و عزیزم از یک کا گذشته...
آه!واقعا نمیدونم چی بگم.
کاش میشد این اشک های ذوق رو بهتون نشون بدم تا بفهمید چقدر حس خوبیه که میبینم این نوشته هایی که با اشک و لبخند های تنهایی ام نوشته شده اند رو دوست دارید.
ممنونم از همتون به خصوص سولمیت مهربون ام!
کامنت هاتون دنیاست برای من!
بزارید بگم اگر حتی یه روز از آخرین روز عمرتان بود،اون یه روز رو دنبال رویا هاتون برید.
یه زمانی دوست داشتم نویسنده باشم اما به خاطر بی توجهی هایی که بهم شد نادیده اش گرفتم ولی بعدا دوباره برگشتم سمتش و الان اینجا دارم براتون اینها رو مینویسم.
نمیتونم بگم من یه نویسنده ام چون مسلما به اون سطح نرسیدم ولی خوشحالم که تو مسیرش هستم و با کلماتم میتونم حرفای قشنگ بزنم!
به رسم همیشه مراقب خودتون باشید.
دوستدارتون NASI♥

I'M BROKENTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang