چانیول دوربین را محکم کنار خودش نگه داشت که در واقع مهم ترین مدرک موجود در دست های او بود،.
حالا که حضورشان لو رفته بود حتم نداشت تمام این مکان برای دفعه بعدیی که بتوانند پایشان را درون این خانه بگذارند طوری ناپدید میشد انگار که هرگز وجود نداشته است.
این آدمی که مقابلشان ایستاده بود چندان قوی هیکل به نظر نمیرسید .
قطعا یک مرد میانسال عبوس که از قضا کاملا هم نحیف به نظر میرسید نمی توانست از پس هردوی آنها برآید بنابراین چانیول سعی کرد روحیه بالا و سر نترس بودنش را نشان بدهد:
-آخه تو پیریی فکستنی به چه جراتی تهدیدمون میکنی؟
+اگه اون نتونه من قطعا میتونم.
صدای زنانه ای از پشت مرد،در حالی که کاملا مصمم قدم برمیداشت به گوش هردو رسید.
-کاملیا؟
می توانست به آسانی صدای برخورد لژهای کفشش را به کف زمین بشنود.
+پارک چانیول چندبار خواستم بهت اخطار بدم که پاتو از این مسئله کنار بشی ، چرا باید الکی خودتو درگیر میکردی؟میتونستی خوش و خرم منتظر میز ریاستت باقی بمونی و الانم تو رخت خواب نرم و گرمت خوابیده باشی.
این را در حالی میگفت که به آرامی دستکش های چرمش را میپوشید،چانیول صادقانه اعتراف میکرد بارها این صحنه را در فیلم های اکشن زن محور دیده بود و حالا باورش نمیشد در واقعیت هم به یکی از آنها برخورد کرده باشد.
-واقعا این چیزیه که ازم میخواستی؟به نظر که چیز دیگه ای میاد.
چانیول در حین گفتن این جمله ابرویش را بالا انداخت چون مستقیما داشت به آماده شدن کاملیا برای دعوا تیکه می انداخت و امیدوار بود کمی او را از رو ببرد.
+پسرهای بد تا دعوا نشن،درسشونو خوب یاد نمیگیرن.
قبل از اینکه حتی بتواند جوابش را بدهد،کاملیا با سرعت عجیبی به طرف بکهیون دوید و دوتا پاهایش را به دور گردن او قلاب کرده بود.
با این حرکت بکهیون محکم از پشت به زمین افتاد طوری که صدای بلندی از این برخورد ایجاد شد.
-اوپس! بیون؟زنده ای؟
بکهیون چشم هایش را از درد تنگ کرده بود اما در همان حال انگشت شستش را رو به پایین به سمت زبان دراز چانیول گرفت.
+بهتره نگران خودت باشی فسقلی!
چشم های چانیول به سمت مرد نحیفی که این کری را براش میخواند چرخید:
-نه بابا! بپا خودتو باد نبره پیری.
اما ظاهرا هرچقدر آدم شناس خوبی نبود، بدنش واکنش سریعی داشت چون قبل از اینکه مشت های محکم مردی که تا چند ثانیه قبل هیچ شباهتی به این بوکسر گارد گرفته روبه رویش نداشت به سمتش روانه شد توانست به سرعت جا خالی بدهد.
YOU ARE READING
Fance
Fanfiction(complete) همه چیز در زندان های ADX فلورانس اتفاق افتاد،در دنیایی که بخاطر پرونده ی قتل های زنجیره ای و یک قاتل مقلد بهم ریخته،هیچکس حتی تصورشو هم نمیکنه یک کارآگاه شرقی در لس آنجلس که لقبش بازنده تمام عیاره، همراه با خبرنگار فضولی که فقط به پیشرفت...