اقای کیم:قبول دارم شما میخواید همسرتونو اذیت کنید ولی تو این شرایط که بچه هاتون پیش مادرشونن و شما باید اینو در نظر بگیرین ..اونا به رفاه احتیاج دارن...این انسانی نیست ک اینکارو فقط بخاطر مشکلات شخصی ای که با همسرتون دارید...
در حق بچه هاتون بکنید.._تو چطور وکیلی هستی؟ تو سالها با من کار کردی..دیدی بد کسی رو بخوام؟؟ من بهت پول میدم توهم کاری ک میگمو انجام بده..تو مسائلی که بهت مربوط نیست دخالت نکن کیم
اقای کیم:اول باید بهتون بگم من بخاطر پول کسیو اواره نمیکنم و از بچه هاش جداش نمیکنم.. دوم اینکه این حرصی که الان دارید نگرانکنندست شما مرد خوبی هستین...من دارم ازش جلوگیری میکنم ولی شما اصرار دارید اشتباه کنید.. اگه اینطوره...میتونید برید جای یک وکیل دیگه..
مرد رو به رو که از یک دنده بودن وکیل چندین سالش به ستوه اومده بود سر تکونداد و گفت:همین کارو میکنم.
بلند شد و به سمت در رفت که با صدای اقای کیم از حرکت ایستاداقای کیم:فقط لازم به ذکره..جدا از انسانی نبودن این کار..کسیو نمیتونی پیدا کنی که بتونه انجامش بده..و مطمئن باشید من از همسرتون و بچه هاتون دفاع خواهم کرد
..با رفتن ارباب رجوع احمقش عینکشو از روی چشمش برداشت و با خودش حرف زد:واقعا بعضیا از پست هم پست ترن..
تقه ای به در خورد و منشی عزیزش با لاته مورد علاقش وارد شد
منشی:اقای کیم اقای پارک تشریف اوردن ولی از قبل هماهنگ نکردن...
کیم:اقای پارک؟منشی زیر لب بله ای گفت و ارومعقب گرد کرد
کیم:بگو بیان داخل..بعد از مدت کوتاهی اقای پارک با اکراه وارد اتاق بزرگ و دارک اقای کیم شد...
به طرفش رفت
کیم همزمان بلند شد تا سلامی عرض کنهاقای پارک: سلام نامجونا..
نامجون:سلام اقای پارک..حس گنگی از دیدنتون دارم..
اقای پارک:چرا گنگ..نامجون:نمیدونم از اینجا بودنتون خوشحال باشم یا نگران اتفاقی که شمارو به اینجا کشونده..
پارک کوتاه خندید و دستشو دور عصاش محکم تر کرد تا لرزش دستاش زیاد محسوس نباشه..
اما کیمنامجون ادم تیز بینی بود و امکان نداشت اون لرزش رو از نگاه بگذرونه و متوجهش نشه..نامجون:خب اقای پارک چه اتفاقی شمارو به اینجا کشونده...
پارک:راستش ..نمیدونمچطور بیانشکنم..
نامجون:لطفا بگید موضوع درباره چه کسیه..
پارک:پسرم..جیمیننامجونکنجکاو نگاهشو دقیق تر کرد
نامجون:خب لطفا ادامه بدین..
پارک:خودت بهتر میدونی پرونده قتل مادرش هنوز در حال کنکاشه و بازه
اونبچه فقط ۱۷ سالشه...
منو مادرش در حقش کم لطفی کردیم..مادرش اونو با مرگش تنها گذاشت..و من پیرمرد حتی توانایی اینو ندارم که عصامو توی دستم نگه دارم..
YOU ARE READING
Safe
Random(کامله:/) -من عجیب نیستم..فقط به کارایی علاقه دارم که تو از انجام دادنشون واهمه داری:) .... -فکر میکردم خیلی چیزارو میدونم ولی دقیقش اینه...هیچی واضح نیست و من هیچی نمیدونم... taejin..nammin..y/nkook..sope 🪓yolo