-18-

974 222 9
                                    

جین:نامجونا..تموم شد همه اومدن و الان دیگه همه درا بسته میشه

و خبرنگارا دارن‌میرن..

نام:مرسی خبر دادی

جین:جیمین خوبه؟

نام:اوردمش جای رودخونه..داره نگاش میکنه نمیدونم‌خوبه یا نه..

جین:آه اون‌بچه...

تهیونگ متوجه‌جین شد که داره با تلفن حرف‌میزنه..

تهیونگ:کیه هیونگ؟

جین:نامجون

تهیونگ:بهش بگو اقای پارک رو بردن ..

جین:گفتم..نامجونا من‌برم دارم از‌پا در میام

نام:ببخشید هیونگ..میدونی که کسیو نداره..خانوادشم..

جین:حرفشم نزن..پس‌من‌به چه دردی میخورم..راستی یه چندتا زن‌و‌مرد اومدن فک‌کنم‌خواهر برادراش بودن..
داشتن‌درباره ارث و میراث حرف‌میزدن و چن‌ مرتبه هم اسم‌جیمین به‌گوشم خورد

نام:اره بلخره سرو کلشون‌پیدا میشه...برو هیونگ..فلن

تلفنو قط کرد و به جیمین‌که کنار یه درخت روی نیمکت نشسته بود نگاه کرد..

لباس صورتیش به شدت بهش میومد..
نام اول از پوشیدن همچین لباسی‌ تعجب‌کرد
ولی خدمتکارا گفتن که جیمین لباس مشکی نداره..

و این‌خیلی کیوت بود..

به طرفش رفت

نام:جیمینا بلند شو بریم‌خونه ی من...

بدون‌حرف بلند شد و پشت سر نامجون‌حرکت‌کرد
وقتی به خونه نام رسیدن

نام  سعی کرد چهره جیمینو ببینه...دستشو زیر‌چونش گذاشت و پیشونیشو‌بوسید..

نام:اینجا بمون...هرکی‌در زد درو براش باز نکن حتی طرف در هم نرو باشه؟
من‌باید برم جای..

جیمین دستشو محکم‌گرفت..

جیمین:کجا؟؟

نام تو چشماش نگاه کرد و به طرفش برگشت..

نام:یسری‌کار دارم..

جیمین:نرو..

نام خوشحال بود که جیمین بلخره بعد یه روز حرف زد ولی..قشنگ‌بغضش رو حس میکرد

اروم‌سرشو توی بغلش گرفت‌و نوازش کرد...

نام:چرا انقدر بی قراری..

دستشو دور کمر‌جیمین پیچید و بدنشو به خودش چسبوند..
نام:اروم‌باش من هیچوقت تنهات نمیزارم باشه؟

صدای فین‌فین‌جیمین رو شنید و حرکت سرشو زیر دستش حس کرد

نام:هرچقدر بخوای میتونی اینجا بمونی ...تا اروم بشی..
.._

SafeWhere stories live. Discover now