-41-

888 160 34
                                    

"فلش بک"

جین:من برگشتم..

تهیونگ:خوش اومدی عزیزم

با لبخند به طرفش رفت و اغوششو براش باز کرد..

جین رو اروم به خودش فشرد و عطر تنشو وارد ریه هاش کرد

تهیونگ:منو ببخش...صبح فکرم خیلی درگیر بود...

جین سرشو به شونه تهیونگ فشار میداد تا کمی از سردردش اروم بشه

جین:میبخشمت ...

تهیونگ:سرت درد میکنه؟بزار برات قرص بیارم

جین محکم دستاشو دور تهیونگ‌انداخت

جین:نرو..نمیخوام فقط بغلم کن

تهیونگ اروم خندید

جینو روی دستاش بلند کرد و به طرف اتاقشون برد

اروم روی پیشونیشو میبوسید و حرفایی که میدونست جین دوست داره رو به زبون میاورد

ته:امروز خیلی خوشگل شدی...

ته:واه تو شبیا پرنسای دیزنی ای

ته:ارامشم بغل منو میخواد اوم؟

....
اروم جینو روی تخت گذاشت و لباساشو کم کم در اورد

شروع کرد به ماساژ دادن بدنش..

جفتشون ساکت بودن..

با فکرای مشغول

از وقتی جیمین رفته بود همه چی غمزده بود

همه چی

تهیونگ:جاییت درد میکنه؟

جین:نه

تهیونگ:جین... باید باهم حرف بزنیم

جین نیم خیز شد...یه لحظه بی دلیل ترسید

جین:درباره چی؟

تهیونگ:من باید به یه سفر کاری برم..

جین:خب

تهیونگ:ممکنه خیلی طول بکشه پس پیش نامجون هیونگ بمون

جین:منم میام باهات

تهیونگ:نمیشه..

جین اخم کرد:میتونم بپرسم چرا؟

تهیونگ:نه ....فردا صب میرم...میدونم درک میکنی..بعد‌اینکه اومدم‌ همه چیو بهت میگم..بهم اعتماد داری؟

جین چشماش میدرخشید...اشک توی چشماش انعکاس غم و اندوه نگاه تهیونگ بود

جین:بهت اعتماد دارم..

تهیونگ سرشو جلو برد و پیشونیشو بوسید

تهیونگ:دلم برای همه چیت تنگ میشه..
سعی میکنم زود برگردم..

جین اروم خندیدو با بغض نفس صداداری کشید

دستاشو دور گردن تهیونگ حلقه کرد

SafeWhere stories live. Discover now