دکتر بعد از بخیه زدن و وصل کردن یه سروم و تعریف و تمجید از عضلات تهیونگرفت..
تهیونگ دیگه نمیتونست از جاش تکون بخوره
جین با حوصله موهای تهیونگو کنار زد و صورت عرق کردنشو با یه حوله خیس مرطوب کرد
تهیونگچشماشو بسته بود...
ته:کسه دیگه ای نیست بیاد بجات؟
جین:نه..
ته:لازم نیست اینکارارو بکنی.. بخواب
جین یکممکث کرد و به چهره بی روحش نگاه کرد...خوشحال بود که حداقل بزور غذا توی دهنشگذاشته بود
بلند شد و بعد از عوض کردن لباساش طرف دیگه ی تخت دراز کشید
چشماشو بست..که متوجه شد تخت بالا پایین میشه...
برگشت و با چهره سرخ از درد تهیونگمواجه شد
جین:بخواب...داری چیکار میکنی؟
ته:نمیتونم نزدیکتو بخوابم هیونگ..دارممیرم بیرون..
جین:با این وضع؟
ته:مهم نیست تو بخواب...
جین:واقعا فک میکنیمهم نیست
تهیونگبرگشت سمتش..
تهیونگ:من قلبم..اسیب دیده....اسیب که نه...متلاشی شده...درد این...این درد فیزیکی اصلا در برابرش چیزی نیست..من روحم نابود شده..
جین پلک زد...
چیزی نداشت که بگه...تقریبا همه ی زجرایی که تهیونگ کشیده بود رو دیده بود و اکثریت مقصر خودش بود
تهیونگ:میدونی بدترینش کی بود؟ میدونی کِی حس کردم دیگه ته خطم؟اونجایی که پسم زدی..
جین:بسه..
ته:یادته چجوری پسم زدی؟
جین:حالت بد میشه تهیونگ بشی..
ته:یادته که هرزه خطابم کردی..و گفتی مننمیتونم با هرزه ی کسخل و ردی قرار بزارم رفیق؟
جین:بسه تهیونگ..
ته:سریه دهمو یادته؟ شرطمیبندم..که حتی یادت نیست چندبار خواهش کردم..
جین:بس کن..
ته:باش...منم الان دارم میرم..کاری به کار این هرزه نداشته باش ...هرزه متجاوزگر
خندید و با درد یک قدم برداشت
جین نمیتونست اجازه بده..
به سمتش رفت و جلوش ایستاد
جین:بیا یروز که حالت خوب بود لجبازیکن...الان وقتش نیست...
ته:ببخشید...من تا تورو میبینم رگهرزگریم میزنه بالا نمیتونم خودمو کنترل کنم...
YOU ARE READING
Safe
Random(کامله:/) -من عجیب نیستم..فقط به کارایی علاقه دارم که تو از انجام دادنشون واهمه داری:) .... -فکر میکردم خیلی چیزارو میدونم ولی دقیقش اینه...هیچی واضح نیست و من هیچی نمیدونم... taejin..nammin..y/nkook..sope 🪓yolo