-last part-

1.5K 181 46
                                    

جونگکوک:ا/ت اماده ای؟

ا/ت:یکم صبر کن موهام هنوز خیسه

جونگکوک:هنوز خیسه؟؟؟ینی اماده نیستی؟

ا/ت:وای جونگکوک داری سرم داد میزنیا..نه نیستم خب‌چیکار کنم حمومم طول کشید..

جونگکوک انگشتشو بین موهاش کشید..

جونگکوک:نه بیب..بیجا بکنم‌...هرچقدر دوست داری طول بده من پایین منتظرم

جوابی دریافت نکرد پس اروم به سمت ماشینش رفت..

امروز ..مهمونی ای بود کع برای تولد تهیونگ گرفتن..

روز تولدش نبود چون روز تولدش مختص به جین بود...

توی ویلایی که تهیونگ‌به تازگی خریده بود  برگزار میشد

بر خلاف نظر بعضی از پسرا  خیلیا دعوت شده بودن..و
شوگ بخاطر سرتقی جین مبنی بر دعوت عده ی زیادی عصبی شده بود و میخواست به این مهمونی نره ولی مثله اینکه راضی شده..

جونگکوک داخل ایینه ماشین به خودش نگاه کرد و لاخ مویی که توی صورتش ریخته بود رو به سمت بقیه موهاش هدایت کرد

توی این یکماه دقیقا از زمانی که جیمین و تهیونگ برگشته بودن همچی خوب بود وهیچ مشکلی نبود ..همه در صلح و ارامش داشتن زندگیشونو میکردن و تقریبا دو سه بار همو توی این بازه زمانی دیده بودن

جدا از دعواهای گاه و بیگاه شوگا و جین میشد گفت اروم‌ترین یکماه زندگیشونو داشتن..

  جونگکوک بشدت تغییر کرده بود و  رنگای شادتر میپوشید و دیگه زیاد عصبانی نبود....بخاطر حضور ا/ت دائم با دمش گردو میشکوند

ا/ت هم دسته کمی از جئون نداشت جفتشون بعد مدت طولانی ای اروم بودن و این چیزی نبود که به راحتی براشون کمرنگ بشه ...

ا/ت بلخره نگاهشو از ایینه گرفت و با چک کردن وسایلش به سمت ماشین جئون رفت که جلوی ویلا پارک شده بود
سوار شد

ا/ت:بریم؟
جئون سرشو تکون داد و گونه‌ ا/ت رو نوازش کرد

ا/ت با خنده :شوگا کوچولو بلخره راضی شد بیاد؟

جئون: فکر کنم...اینا زیاد دعوا میکنن در نهایت اوکین باهم......تهیونگ میگفت وقتی شوگ از جین  پرسیده چرا مهمونی خودمونی نیست جین براش زبون درازی کرده بعدشم گفته مهمونی خودمه هرکیو بخوام دعوت میکنم..بعد از گوشای شوگ  دود میزده بیرون میخواسته جینو بزنه ولی در اخر دوتاشون توی اتاق داشتن باهم هر هر میخندیدن و درباره منوی غذای مهمونی حرف میزدن..

ا/ت اروم خندید و گفت:اون دوتا از اول تو سروکله هم میزدن سر چیزای به این کوچیکی

جئون:ولی جای جاش دیدم چجوری از هم دفاع میکنن
ا/ت:الانم احتمالا باهم لجبازی میکنن وقراره صحنه های زیبایی ببینیم

SafeWhere stories live. Discover now