-30-

1.1K 187 25
                                    

جین:تهیونگ..من برگشتم..اینجایی؟

صدایی نشنید کیفشو روی مبل انداخت و به اطراف نگاه کرد
انقد خسته بود که نمیتونست بره طبقه بالا تا ببینه تهیونگ هست یا نه

سرشو به پشتیه مبل تکیه داد و چشماشو بست..

*یک ماه از روزی که تهیونگ‌چاقو خورده بود میگذشت
همه درگیر زندگی خودشون بودن
جونگکوک دیگه‌کلاس اشپزیو کنار‌گذاشته بود و بیشتر وقتشو با ا/ت میگذروند

و البته از اون اشپزی کردنو یاد میگرفت

و خب..وقتی دوست دختر‌جئون جونگکوک باشی نیازی نیست نگران‌چیزی باشی..

حساسیت پوستش درحال درمانه و جئون‌لحظه به لحظه کنارشه

و همزمان به ا/ت کمک‌میکنه تا مدلینگ بشه...

یونگی دستش بهتر شده و لرزش نداره دوباره‌کارشو از سر گرفته و واقعا خوشحاله که جیهوپ کنارشه جیهوپ دائم درحال گردش به دور دوست پسرشه و یک لحظه هم ازش غافل نمیشه*

تهیونگ:برگشتی؟

جین چشماشو باز کرد و نگاهشو به تهیونگ داد..موهای پریشون مشکیش

چجوری رنگ‌مشکی انقدر بهش میومد..

لبخند روی لباش نشست

جین:تهیونگا..

تهیونگ همونجور که به سمتش میومد جواب داد

جین: از صب دارم غذا درست میکنممم..
اون‌ ظرفایی که تو کیفمه غذاست میتونی‌ بخوریشون

تهیونگ:نمیشه اول غذای اصلیمو بخورم..مطمئنم‌الان ماساژ میخوای..

جین خندید و با گوشای سرخ شده به دوست پسرش‌نگاه کرد..

جین:خستم‌تهیونگ..باید دوش بگیرم

تهیونگ دستشو روی دستش گذاشت:باشه ..کمکت میکنم بری دوش بگیری..

بلند شد و جینو روی دستاش بلند کرد..

بوسه ای روی پیشونیش گذاش و به سمت اتاقشون رفت

جین:باید همیشه اینکارو بکنی که گشادیم بشه خودم‌چهارتا پلرو بالا پایین برم؟

تهیونگ:همسرم..از سر کار اومده خستس..نمیتونم بزارم اینهمه پله رو بیاد بالا باید به فکر یه خونه با اسانسور باش
م
همونجور که جینو روی تخت میزاشت دوباره پیشونیشو بوسید

جین:بزار برم حمام

تهیونگ‌سر تکون داد و با گفتن برم‌غذاهارو ردیف کنم از اتاق خارج شد ..

درسته..جین به حد مرگ به دوست پسرش عادت کرده بود و این موضوع انکار ناپذیر بود..

اون به حد فاک جنتلمن بود و باعث تپش قلب جین میشد

SafeWhere stories live. Discover now