جین:تهیونگ..من برگشتم..اینجایی؟
صدایی نشنید کیفشو روی مبل انداخت و به اطراف نگاه کرد
انقد خسته بود که نمیتونست بره طبقه بالا تا ببینه تهیونگ هست یا نهسرشو به پشتیه مبل تکیه داد و چشماشو بست..
*یک ماه از روزی که تهیونگچاقو خورده بود میگذشت
همه درگیر زندگی خودشون بودن
جونگکوک دیگهکلاس اشپزیو کنارگذاشته بود و بیشتر وقتشو با ا/ت میگذروندو البته از اون اشپزی کردنو یاد میگرفت
و خب..وقتی دوست دخترجئون جونگکوک باشی نیازی نیست نگرانچیزی باشی..
حساسیت پوستش درحال درمانه و جئونلحظه به لحظه کنارشه
و همزمان به ا/ت کمکمیکنه تا مدلینگ بشه...
یونگی دستش بهتر شده و لرزش نداره دوبارهکارشو از سر گرفته و واقعا خوشحاله که جیهوپ کنارشه جیهوپ دائم درحال گردش به دور دوست پسرشه و یک لحظه هم ازش غافل نمیشه*
تهیونگ:برگشتی؟
جین چشماشو باز کرد و نگاهشو به تهیونگ داد..موهای پریشون مشکیش
چجوری رنگمشکی انقدر بهش میومد..
لبخند روی لباش نشست
جین:تهیونگا..
تهیونگ همونجور که به سمتش میومد جواب داد
جین: از صب دارم غذا درست میکنممم..
اون ظرفایی که تو کیفمه غذاست میتونی بخوریشونتهیونگ:نمیشه اول غذای اصلیمو بخورم..مطمئنمالان ماساژ میخوای..
جین خندید و با گوشای سرخ شده به دوست پسرشنگاه کرد..
جین:خستمتهیونگ..باید دوش بگیرم
تهیونگ دستشو روی دستش گذاشت:باشه ..کمکت میکنم بری دوش بگیری..
بلند شد و جینو روی دستاش بلند کرد..
بوسه ای روی پیشونیش گذاش و به سمت اتاقشون رفت
جین:باید همیشه اینکارو بکنی که گشادیم بشه خودمچهارتا پلرو بالا پایین برم؟
تهیونگ:همسرم..از سر کار اومده خستس..نمیتونم بزارم اینهمه پله رو بیاد بالا باید به فکر یه خونه با اسانسور باش
م
همونجور که جینو روی تخت میزاشت دوباره پیشونیشو بوسیدجین:بزار برم حمام
تهیونگسر تکون داد و با گفتن برمغذاهارو ردیف کنم از اتاق خارج شد ..
درسته..جین به حد مرگ به دوست پسرش عادت کرده بود و این موضوع انکار ناپذیر بود..
اون به حد فاک جنتلمن بود و باعث تپش قلب جین میشد
YOU ARE READING
Safe
Random(کامله:/) -من عجیب نیستم..فقط به کارایی علاقه دارم که تو از انجام دادنشون واهمه داری:) .... -فکر میکردم خیلی چیزارو میدونم ولی دقیقش اینه...هیچی واضح نیست و من هیچی نمیدونم... taejin..nammin..y/nkook..sope 🪓yolo