-33-

958 164 21
                                    


با حس تیزی چیزی روی پوستش  اخماش داخل هم رفت..چشماشو بزور باز کرد و اطرافشو نگاه کرد

همه چیو تار میدید پس چندبار‌پلک زد تا فضای اطرافشو واضح ببینه

دستو پاش بسته بودن..

با دقت به اطراف نگاه کرد تنها چیزی‌که یادش میومد این بود که بزور سوار یه ماشینش کردن..دقیقا زمانی که به شوگ گفته بود بره موسسه  و گوشیشو پرت‌کرد یه گوشه..تا شاید یکی پیداش کنه

زیاد نمیترسید..از این شرایط زیاد براش پیش اومده بود...دستاشو تکون داد و متوجه شد دوتا حلقشو در اوردن..گوشواره هاش رو در اوردن..و لباساش..

هیچ شنود یا جی‌پی اسی باقی نمونده بود..مگه اینکه یکی دوربینای منطقه رو چک کنه..که‌خب غیر ممکن بود
تهیونگ‌یه راهی براش پیدا میکرد درسته؟

_بلخره بلند شدی

سعی کرد داخل اون نور  کم چهره کسی که بهش نزدیک میشد رو تشخیص بده..

جین:چرا منو اوردین اینجا؟

_یکم دیگه‌میفهمی..

اروم دستاشو بهم کوبید

_بدن خوبی داری...

جین:بهتره ولم کنین..

_چرا بهتر باشه؟ بابای اون یارو میگفت خوب از وجودت استفاده کنیم.

جین‌ پوزخندی زد :عمو...چرا اینکارارو‌میکنه..

_منم‌نمیدونم..ولی برای سرگرمی بد نیست..مگه نه؟

به طرفش اومد و دستشو زیر چونش گذاشت

_اسمم س ..اسمم مهم‌نیست..تو میتونی ددی صدام کنی..(🤢)

جین چشماشو برگردوند و به سمت دیگه نگاه کرد

_چرا انقدر ریلکسی؟

جین:چون چند دقیقه دیگه اثری ازت نیست..

_خیلی به اون دوست پسرت مطمئنی...

جین:کسی که با خودم بزرگ شده..شخص مطمئنیه

_تو و اون هردوتاتون‌هرزه این..

جین:تو اول اون ماسکو بردار..از ترس‌ماسک کشیدی رو صورتت بعد حرفم‌میزن...

با مشتی که توی صورتش خورد ساکت شد..

خون توی دهن جم شده بود..

جین:گوشه لبم پاره شد؟

_اره..

جین:اوضارو بدتر نکن..

_دلم میخواد خیلی اوضارو بد کنم ببینم‌قراره چه اتفاقی بیوفته..مشتاشو اماده فرود روی بدن جین کرد

انقدر مشتاشو توی شکم و پهلو و صورت جین کوبید..که جین کم کم داشت هوشیاریشو از دست میداد

SafeWhere stories live. Discover now