وارد یکی از اتاقا شد و جینو دنبال خودش وارد اتاق کرد و درو بست..
جینو به دیوار تکیه داد و نگاهشو مستقیم تو چشماش انداخت
ته:حسمیکنمبیتابی..
دستشو روی صورت جین کشید و کمی از موهاشو مرتب کرد
ته:چی میخوای؟
جین:هیچی
ته:بگو ..
اخماش ..داخل هم رفت..جین از تهیونگ ناراحت بود ..تهیونگ بدونهماهنگی باهاش برای جیهوپ کادوی تولدشو تدارک دیده بود بعد سه روز از سفر کاری برگشته بود و به جین توجه کافی نمیکرد ...این اذیتش میکرد..
جین:نظر خودت چیه؟
ته دستی داخل موهاش کشید
ته:بیب..دلمبرات خیلی تنگ شده..از وقتی برگشتم نتونستم درست حسابی ببینمت...
جین چشماشو چرخوند و به سقف زل زد ..سرش کمی بالا رفته بود و این گردن تحریک کنندشو به نمایش میزاش
تهیونگ یکم سرشو کج کرد و بوسه ای روی سیبک گلوی دوست پسر ناراحتش گذاشتته:عاشقتم..
جین:تو این سه روز کلا ۶ بار بهم زنگزدی...میفهمی ۶ بار؟تو چند ساعت میری سر کار ....
شده وسط یک کلاس یه ساعتم سه بار بهمزنگ میزنی...بعد از کشور خارج شدی...و فقط ۶ بار؟از کنار دست ته رد شد و روی تخت نشست
تهیونگ:معذرت میخوام..من هر زمانی که پیدا میکردم بهت زنگ میزدم..باور کن..فقط بخاطر اختلاف تایم نمیتونستم بیدارت کنم..
جین:داری بهونهه میاری...تو هیچوقت از همون ۱۹ سالگیت بدون اینکه به من بگی کاری نمیکردی..بعد رفتی کادوی به اون مهمیو گرفتیو به من نگفتی؟
ته:گوش بده بیب
جین :ینیانقد زود ازم خسته شدی؟
تهیونگ ساکت شد...
جین متوجه سکوت ناگهانی تهیونگ شد و به طرفش برگشتحاضر بود قسم بخوره تا حالا انقدر تهیونگو عصبی ندیده بود
بهتر دونست حرفی نزنه...
ته:ازت خسته شدم؟
جین:م..ن من یکم ...
ته:یکم چی؟
جین:متاسفم نباید اینو میگفتم...
تهیونگ با نیشخند وحشتناک صندلیو کشید و روبه روی جین نشست..
تهیونگ:متاسفم..انقدری نیستم که بفهمی روانیتم..که حتی به این فکر کردی...به اینکه ازت خسته شدم
جین:من زیاده روی کردم تهیونگ
ته:میدونی تو همه چیو میدونی جین..میدونی بخاطر داشتنت چقد تلاش کردم..حاضرم دوباره صدبرابر بدتر چاقو بخورم و زجر بکشم ولی نهایتا تورو کنارم داشته باشم..
YOU ARE READING
Safe
Random(کامله:/) -من عجیب نیستم..فقط به کارایی علاقه دارم که تو از انجام دادنشون واهمه داری:) .... -فکر میکردم خیلی چیزارو میدونم ولی دقیقش اینه...هیچی واضح نیست و من هیچی نمیدونم... taejin..nammin..y/nkook..sope 🪓yolo