-44-

937 161 18
                                    

جیهوپ:شوگا
شوگگگ
شوگ کجایی

شوگا:چیشده??

جیهوپ :چیزی نیست فک کردم از اتاق
رفتی بیرون

شوگ: کجا میخوام برم عزیزم الان ساعت ۴ صبحه
جیهوپ:بیا اینجا...

بعد از گفتن این حرف دستاشو باز کرد تا شوگا رو توی بغلش بگیره

با اشتیاق به سمت اغوشش پرواز کرد

و روی پای هوبا نشست و  سرشو داخل گردنش فرو کرد...
میدونست جیهوپ روی گردنش حساسه پس نفساشو اروم به طرف گردنش میفرستاد تا تحریکش کنه..

شوگ:چرا چن وقته انقدر بی تابی میکنی؟؟چیزی‌میخوای ؟؟هوم؟

و بوسه ای روی گردنش گذاشت

جیهوپ:من‌همیشه اون‌ چیزی ک تو مغزته رو دارم پس مطمئن باش بخاطر اون‌نیس ..

شوگ اروم مشتی به قفسه ی سینه جیهوپ  زد و خواست ازش دور بشه که هوب با یه حرکت اونو روی تخت پرت‌کرد
شوگ:ولم کن

هوب: اونجا که داشتی نفسای لعنتیتو فوت میکردی تو گردنم باید فکر اینجاشو میکردی..الانم بوی توت فرنگیت داره دیوونم‌میکنه ولی اگه نخوای..ادامه نمیدیم گربه ی شکریم..

دستاشو بلافاصله دور گردن جیهوپ قلاب کرد و خودشو به طرف لباش کشید

شوگ:تو که میدونی من‌میمیرم برای یه لحظه باتو بودن..بازم انقد احمق بازی در میاری؟

بعد از این حرف  بدون‌هیچ صبری لباشو روی لبای جیهوپ گذاشت و شروع کرد به بوسیدنش

جیهوب چهار دستو پا بود و برای ادامه بوسشون ارنجاشو کنار سر شوگ گذاش

جیهوپ:این چند وقت سرم شلوغ بود...نمیتونستم داشته باشمت...

شوگا خودشو جمع کرد و چینی به بینیش داد

صدای زنگ گوشیش...باعث شد هزاران بار به خودش لعنت بفرسته که چرا گوشی اختراع شده

بدون توجه ... به بوسیدن شوگا ادامه داد اما...

کسی که پشت خط بود  کونش میخاارید یا به عبارتی حتما کار مهمی داشت

به طرف گوشی رفت و شماره جین رو دید

اه بلندی سر داد و توی جاش نشست

هوب:اخه این وقت روز....فاک

تماسو وصل کرد

جین:هی هوبا...رو‌کار‌ بودین؟

جیهوب:سلام هیونگ..چیزی شده؟

شوگ:کیه..

جیهوب:جین هیونگ

شوگ:بده من اون بی صاحابو

تلفنو از جیهوپ گرفت

شوگ:سلام..امیدوارم کارت واجب تر از کاری باشه ک داشتیم میکردیم وگرنه دیکتو میشکنم و باهاش سوپ درست میکنمو به خورد دوست پسرت میدم..

جیهوپ ضربه ای به پیشونیش زد و با حالت التماس گونه از شوگا درخواست میکرد که اروم باشه

جین:تا نیومدم نکردمت اون معدن عنو ببند  بده به جیهوپ عزیزم باهاش کار دارم

شوگ:واسا بینم...جیهوپ عزیزت؟؟عزیزت؟از کی تا حالا...

جین:مفت نباف جانگ یونگی  بده اون گوشیه لامصبو

شوگ:فاک یو

گوشیو به طرف جیهوپ پرت کرد و به سرعت زیر‌پتو خزید و سرشو  زیر پتو برد

جیهوپ:بله هیونگ

جین:میدونم اوضاع خیطه ولی میخوام اون احمقو حرص بدم..

جیهوپ:اوکی هیونگ..ولی صدات روی اسپیکره

جین:بکونم..میخواستم بگم تولد تهیونگه نمیدونم جیکار کنم
جیهوپ:همون کاری ک همیشه میکنیو بکن هیونگ ک..

شوگا:اخه هرشب هرشب کمرش نابود میشه..

جین:دستم بهت برسه قیمه قیمت میکنم میدم یونتان بخورتت..
هوبا...تهیونگو تا ۷ سرگرم کن اوکی؟

شوگا:مگه چقد شیو کردن زمان میخواد...

جین:بمیرم برات هوبا..این گربه وحشیو تحمل میکنی...پیر شدی..این همه ادم برو دنبال یکی دیگه ...

جیهوپ نمیتونست چیزی بگه...میدونست اگه یه کلمه بگه موردحمله اساطیر قرار میگیره پس فق سکوت کرد

جین:خب دیگه یادت نره ها به کارتون ادامه بدین...خادافظ

جین با خنده قط کرد و گوشیشو روی میز گذاشت
خوشحال بود که ریده بود وسط عاشقانه هاشون

جین:هاها امیدوارم از شق درد تا صب ناله کنی  مین یونگی..
و حالت متفکری به خودش گرفت:البته جیهوپ نمیزاره..

به طرف اتاق مشترکش با ته رفت..خواب ته سنگین بود پس اومده بود پایین تا کخشو به سپ بریزه و هم ازشون درخواست کمک کنه...

در اتاقو باز کرد  با صفحه روشن گوشی ته روبه رو شد
لبخند حرصی ای زد و به طرفش رفت

"یونگی:تهیونگ...فردا زودتر برو خونه  جین به هوسوک زنگ‌زد ازش کمک خواست تا تورو بپیچونه  دیر بری خونه شنیدن گفت میخواد با یکی دیگه وقت بگذرونه ...هیونگ حواسش بهت هست تهیونگا.."

جین:تیرت به سنگ خورد.

جین که منتظر این بود لبخند خبیثانه ای زد و نوشت

"هیونگ مگه نمیدونستی جیهوپ از جین خواست زنگ بزنه بهش تا چن ساعت بیشتر بیرون بمونه و به معشوقش برسه؟..ممنون که به فکرمی
دونسنگت همه چیو بهت میگه یونگی هیونگ"

پیامو گذاشت تا طرفای هفت صب بفرسته

یونگیو روی بلک لیست گذاشت و با خیال راحت تو بغل تهیونگ جا گرفت و خوابید

دلش میخواست تهیونگو غافلگیر کنه

$$$$$$$$$$$$$$

🚶🏽‍♀️🚶🏽‍♀️

امروز تا پارت آخر میزارم

چون دارم برا چن‌وقتی میرم...

بوس

SafeWhere stories live. Discover now