یونگی:تهیونگ..
ته:بله
یونگی:میشه با هوسوک صحبت کنی.. جواب تلفنای منو نمیده..
ته:منم بودم جواب نمیدادم
یونگی:حالا هرچی فاک گرفته...
باش حرف بزن راضیش کن بیاد اینجا..ته:اون همونقدر که مهربونه بد اخلاقم هست..
یونگی:ببین یا میاریش اینجا یا میامشرکتتو رو سرت خراب میکنم حیوون
ته:سعیمو میکنم..
یونگی:سعیت به کونم بچ میاریش همین الان..
ته:اوکی
گوشیشو برداشت و شماره هوسوک رو لمس کرد
ته:هیونگ..چطوری؟
هوسوک:خوبم چیزی شده؟
ته:میشه زود بیای دم اپارتمانم؟ یه دختره اومده میگه با تو کار داره و هرکاری میکنم نمیره..زود بیا
هوسوک:من نبن..
تهیونگ قط کرد و روی مبل لمداد..
یونگی:مسخره....
تهیونگ:هیونگفکرممشغوله چیز دیگه ای به ذهنمنمیرسید
یونگی :چی شده..
تهیونگ:به اندازه ای مدرک دارم که بابامو بندازم زندان..
یونگی:خب؟
تهیونگ:میترسم پای یکی این وسط گیر کنه که من نخوام..
یونگی:نظری ندارم..برم لباسمو عوض کنم هی تهیونگکمک کن از دلش در بیاد
تهیونگ کلافه دستشو روی پیشونیش کشید و سرشو با پشتی مبل تکیه داد
....
هوسوک:تهیونگ کو اون دختره که گفتی..ته بلند شد و دست هوسوک رو گرفت و به طرف اتاق یونگی برد
تهیونگ:سعی کن باهاش راه بیای..
و درو باز کرد و هوسوک رو هل داد داخل و در رو بست..و قفل کرد
...
هوسوک:اینکارا چیه؟یونگی:میدونی بابت بی تجربه بودنم معذرت میخوام..تاحالا نخواستم از دل کسی چیزیو در بیارم..
میشه بشینی؟هوسوک اروم نشست و به یونگی منتظر نگاه کرد
یونگی:من..تو حال خودم نبودم و چرتو پرت گفتم...نمیخواستمناراحتت کنم...شاید با خودت بگی خب چرا انقدر برام مهمه ناراحت شدنت..چون..چون مهمه..نمیخوامناراحت باشی..همینجوری بی دلیل..
هوسوک نیشخندی زد و به یونگینگاه کرد که اصلا ریلکسیه گذشترو نداشت
دارلا دوست دختر سابقش بهش گفته بود که یونگی وقتی از خونه انداختتش بیرون چی گفته..
YOU ARE READING
Safe
Random(کامله:/) -من عجیب نیستم..فقط به کارایی علاقه دارم که تو از انجام دادنشون واهمه داری:) .... -فکر میکردم خیلی چیزارو میدونم ولی دقیقش اینه...هیچی واضح نیست و من هیچی نمیدونم... taejin..nammin..y/nkook..sope 🪓yolo