-22-

1K 180 32
                                    

لباشو اروم بهم فشرد...جیمین‌هنوز خواب بود..بلند شد و از اتاق خارج شد..امروز باید میرفت باغ یونگی..

یکم‌غذا گرم‌کرد و‌ روی‌میز‌گذاشت و رفت تا دوش بگیره..

که اگه پسرکش بیدار شد گرسنه منتظرش نمونه
هنوز تو فکر ضربان قلبش بود که شدت میگرفت..

این‌عجیب‌بود؟

اره... اینطور به نظر میرسه

بعد از یه دوش سریع حولشو دور کمرش بست و از حمام بیرون اومد..

انگار جیمین‌هنوز خواب بود چون سروصدایی نمیشنید

بعد از پوشیدن لباس مورد نظرش به طرف اتاق جیمین رفت تا بیدارش کنه..

جیمین اروم روی تخت خوابیده بود ..دلش نمیومد بیدارش کنه ولی مجبور بود

اروم روی موهاشو نوازش کرد و به چهره ارومش زل زد

موهاش از روی پیشونیش کنار رفته بود..پیشونیش..ابروهاش چشماش مژه هاش..بینیه با نمکش..و لباش..

چند ثانیه نگاهشو به لبای مارشمالو مانند پسرش دوخت..

نفسشو با حرص بیرون داد و از اتاق خارج شد

نام:جیمینا...بلند شو باید بریم‌ جایی

بعدبه طرف اشپزخونه رفت و یه لیوان شیر توت فرنگی برای پسرکش ریخت

یکم‌پریشون بود..

جیمین با یه تیشرت تا روی زانوهاش وارد اشپزخونه شد

جیمین:سلام‌هیونگ..کجا قراره بریم..

نام:یونگی هیونگ به باغش دعوتمون کرده..برا خودت لباس بردار

جیمین شوکه شد..نام اصلا بهش نگاه نمیکرد..حتی لحنش انقدر سرد بود که جیمین به خودش بلرزه

اروم به سمت لیوان شیر توت فرنگیش رفت سعی میکرد بغض نکنه..

نام:نیم ساعت دیگه میریم...

و با بی توجهی به قطره اشکی که از گوشی چشم لیتلش افتاد به طرف اتاقش رفت‌

جیمین هق کوتاهی زد ولی سریع خودشو جم کرد..شاید نام از چیز دیگه ای ناراحته..

با شیر بغضشو پایین فرستاد و به سمت اتاقش رفت و داخل کولش یه دست لباس گذاشت

و یه جین ابی تیره زاپ دار با یه تیشرت همونرنگی..

موهاشو بالا بست و یک عینک‌زد تا اگه گریه کرد هیونگش نبینه...

نام؛اماده ای؟

جیمین سر تکون داد..

زودتر از نام رفت بیرون و دکمه اسانسورو زد

نام‌بعد از چن ثانیه بهش ملحق شد

به جیمین نگاه کرد..بیبیش به شدت ناراحت به نظر میرسید..
نباید بهش بی توجهی میکرد..

SafeWhere stories live. Discover now