Safe

-5-

جین:اوه پسر..اون قراره خیلی پیشت بمونه باید یه کنسول بخرم درسته؟

نامجون که از خستگی در حال پاره شدن بود اوهوم اروم گفت و تلفنو قط کرد..

از زمانی که فهمیده بود جیمین قراره بیاد براش یه اتاق با رنگای شاد باید تدارک‌میدید و اینکار زیاد اسون نبود..

چیدمانش دمار از روزگارش در اورده بود ولی در نهایت از کارش راضی بود

یه اتاق با طرح رنگین کمون..
به روحیه جیمین هم میخورد
باید اعتماد اون‌بچرو جلب میکرد..

فکر کن‌اونقدر پول داشته باشی ولی نتونی به کسی اعتماد کنی

ثروت ادما..خطرناکه..این‌بچه هم در امان نخواهد بود و نامجون باید ازش محافظت میکرد...

از روی تخت بلند شد و به ساعتش نگاه کرد
اقای پارک پسرشو تا یک ساعت دیگه میاورد و هنوز کنسول اماده نبود

نامجون تماس دوباره ای با جین گرفت تا مطمئن شه کنسول به موقع میرسه..

با حرص چشماشو روی هم فشرد..چرا باید تو سن ۲۹ سالگی بچه داری میکرد..

یاد چهره جیمین افتاد و صورتی که دائم در حال تغییر حالت بود ..

لبخند ارومی زد اون‌بچه خیلی کیوت بود چطور دلشون میومد بهش حتی چپ نگاه کنن..

با صدای در به سمتش رفت
با دیدن سوکجین‌که با کنسول به سمتش میومد سریع کنسولو ازش گرفت

نامجون؛چجوری باید اوکیش کنم..

جین:واقعا اینو من باید بگم...اون‌بچه هنوز نیومده داره جیگر‌منو در‌میاره..پوستمو ببین؟ قرمز شدهههه خراب شدههه اگه‌یه ذره از خوشگلیم‌کم شه چوب‌تو کونت میکنم‌کیم نامجون
من‌۱۷ سالم بود بهم عن‌هم نمیدادن بعد این بچه..آیششش برو کنار بزار کارمو بکنم

به سرعت‌کنسولو به تی وی داخل اتاق رنگی‌رنگی‌نصب کرد
جین :این اتاقم‌که برای اون درست کردی..پدر نمونه..باید این کوچولورو ببیننم که هنوز نیومده..داره پادشاهی میکنه

نامجون دستاشو به حالت تسلیم بالا برد
نامجون:میبینیش..حالا

جین با سرعت به طرف‌در رفت

جین:اگه‌به کلاسم دیر برسم زندت‌نمیزارم دراز بای

بعد از رفتن جین خونه دوباره ساکت شد..

معمولا ارواح هم از اون خونه میترسیدن‌چون‌خیلی کم از کسی صدایی خارج میشد..

فقط تهیونگ و جین میومدن و اینجارو روی سرشون میزاشتن کسی جرعت نداشت دور و بر وکیل جدی ای مثل کیم‌نامجون بگرده.. منتهی اونا نامجونو نمیشناختن..
و فقط شنیده بودن اون ادم بی عصابیه
حقیقت این بود که نامجون زندگی سختی داشته..بخاطر همین نسبت به خیلی چیزا بی تفاوته..