Part 9

1.7K 241 40
                                    

__وقتی  نتونی ازش دل بکنی نتیجش میشه جون کندن...
__ناشناس

************************************
چرخی داخل سالن بزرگ خونه که با مدرن ترین وسایل پر شده بود زد...نگاهشو از گل و گیاه های هیون گرفت...منتظر اون بسته ی لعنتی بود..کریس بهش گفته بود که صبح به دستش میرسه..دو ساعت بود که داشت به گل و گیاه های هیون میرسید و انتظار میکشید..دستشو توو موهاش فرو کرد و از پنجره ی بزرگ قدی به حیاط خونه زل زد...با شنیدن صدای زنگ سریع ماسکش و زد و در باز کرد...با دیدن مامور پستی نفسشو بیرون داد
__اقای لی سونگ جو؟
__بله
__این بسته برای شماست..لطفا اینجارو امضا کنین..
سری تکون داد و قلمو گرفت و صفحه ی دیجیتال دستگاه ثبت پست و امضا کرد
با بستن در..ماسکشو از صورتش کند و چشماشو بست قلبش به شدت میکوبید..انگار که همه فهمیده بودند داره چیکار میکنه...نفس عمیقی کشید و رو مبل نشست و پاکت و باز کرد...به ورق قرصی که توو دستش بود نگاه کرد...روهیپنول....یه نامه توو پاکت بود و کریس نحوه و اندازه مصرف و براش توضیح داده بود...سریع بلند شد...به سمت اتاق خواب رفت..دوربینش و چک کرد ...همه چیز درست بود...باید برمیگشت خوابگاه به خاطر همین سریع از خونه خارج شد و سوار ماشین شد

************************************
با باز کردن در اولین چیزی که شنید صدای غر غر های بلند یونگی هیونگش بود مطمعن بود باز ته هیونگش یه کاری کرده....با وارد شدنش به پذیرایی ...حدسش به واقعیت تبدیل شد..تهیونگ پشت جیمین سنگر گرفته بود و جیمین سعی داشت..یونگی رو اروم کنه
__هیونگ اروم باش..واقعا هیچ کپی ازشون نداری؟
یونگی کلافه و عصبی پیشونیشو مالید
__جیمینا به نظرت اگه کپی شونو داشتم وقتمو سر بحث با این دردسر تلف میکردم؟
جیمین برگشت و با اخم بدی به تهیونگ نگاه کرد
که تهیونگ به حرف اومد
__هیونگ من که از قصد اون کارو نکردم..واقعا معذرت میخوام...
جلو تر رفت
__چی شده؟

یونگی عصبی چشم غره ای به تهیونگ رفت
__من اخر توو این خونه دیوونه میشم
وبا حرص سمت اتاقش رفت و در و بهم کوبید
تهیونگ با ناراحتی دستی به موهاش کشید
__جیمین من واقعا متاسفم..من نمیخواستم..
بغض نزاشت بیشتر از اون ادامه بده که جیمین اروم بغلش کرد
__عیبی نداره ته ته ولی باید از دل هیونگ دربیاری اون براشون خیلی زحمت کشیده بود
با دیدن اون صحنه اخم بدی کرد
__هیچکس نمیخواد بگه اینجا چه خبره؟
تهیونگ سمت اتاقش رفت ...جیمین اهی کشید
__تهیونگ دو تا از اهنگایی که یونگی هیونگ نوشته بود و اشتباهی با کاغذ باطله ها ریخته دور

جانگکوک با شنیدن این حرف زیرخنده زد
__واو..حتما یونگی هیونگ میخواسته بکشتش
جیمین اخمی کرد
__کوکی این خنده دار نیست
جانگکوک خندشو جمع کرد و کنارش نشست
__ببخشید هیونگ...
__اشغالارو گشتم نبود میخوام برم اشغالای پیایین و بگردم لطفا حواست باشه دوباره دعوا نکنن..
چشمای جانگکوک از تعجب گرد شد..جیمین میخواست بره اشغالا رو بگرده که اون کاغذا رو پیدا کنه چون تهیونگ و یونگی ناراحت بودن اخم کرد
__هیونگ اشغالارو بردن..بعدم اگه کسی ببینتت چی این کار درست نیست

PainWhere stories live. Discover now