_همه اسمتو میدونن..اما نه داستانتو..همه میدونن تو چیکار کردی...اما نمیدونن چرا..
__ناشناس
اخمی کرد...چیزی که تو فکرش بود و اروم تایپ کرد
__کریس منظورت این نیست که خودمو بهش تحمیل کنم!!
__بهم بگو میخوای داشته باشیش یا نه
میخواست داشته باشتش یا نه؟به نظر جانگکوک این احمقانه ترین سوال دنیا بود چون تک تک سلول های بدنش اسم جیمین و فریاد میکشیدن...
__معلومه که میخوام ولی نه اونجوری؟دیوونه شدی؟
__سونگجو..این حسرت تا اخر عمرت باهات میمونه..از بین میبرتت...
عصبانی تایپ کرد
__و تو میگی من برم و به زور به دستش بیارم و بعد از دستش بدم درحالی که ازم متنفر شده...نکته اش کجاست؟
__سونگجو اون قرار نیست بفهمه...
جانگکوک واقعا گیج شده بود...چطور میتونست جیمین و داشته باشه ...مال خودش بکنه ولی اون چیزی نفهمه...اصلا امکان داشت؟
__چطور ممکنه؟مگه میشه؟
چند ثانیه بعد پیام کریس رو صفحه ظاهر شد
__تو اول خووب بهش فکر کن...به این فکر کن..که نمیتونی حتی لمسش کنی..نمیتونی ببوسیش..اینا واقعیته....و اینکه..
__و این که چی؟
__اگه این شیفتگیت..این احساست..یه هوس شدید باشه چی..هوسی که تو با عشق اشتباه گرفتی اگه جسمشو بدست بیاری...ممکنه این مستیت از بین بره...تا حالا بهش فکر کردی؟
خونش داشت از عصبانیت به جوش میومد..کریس چطور میتونست به عشقش..بگه هوس...چطور میتونست احساساتشو..اینقدر پایین بکشه...انقدر بی ارزش کنه اره جانگکوک جسم جیمین و میخواست ولی خواهان روح پاک و مهربونش هم بود...خواهان قلب کوچولوش...خواهان خنده های شیرینش....اون جیمین و تا ابد میخواست...فکر میکرد تنها کسی که لیاقت این فرشته رو داره فقط خودشه..در حالی که بیایین با هم رو راست باشیم..جانگکوک لیاقت روح جیمین و نداشت درسته؟
خوب جانگکوک دیگه اون پسر خجالتی بنگتن نبود که به خاطر محبت های هیونگش گونه هاش صورتی میشد...جانگکوک شخصیت محکمی برای خودش توو این سال ها درست کرده بود...شخصیتی که توو فشار و سختی و دور از خانوادش شکل گرفت...الگوش یونگی هیونگش بود...سختی هایی که یونگی کشیده بود رو تحسین میکرد..ادامه دادنش رو...جنگیدنش رو...اما حس تصاحب و رسیدن به هرچیزی که میخواست...جزو جدانشدنی وجودش بود...
حوصله بحث نداشت
__من نمیتونم همچین کاری باهاش بکنم و اینکه ...خودتم خوب میدونی که هوس نیست کریس...
__ فقط بهش فکر کن...من باید برم کیونگسو داره صدام میکنه باز نمیدونم چی فهمیده
__باشه بای
__مواظب خودت باش رفیق
لب تاپش و بست و نفسش و بیرون داد...
میتونست جیمین و داشته باشه ..میتونست بعد از یه سال زجر...بعد از یه سال درد داشته باشتش....
به سمت کمدش رفت وکشو ی پایینی که همیشه قفل بود رو باز کرد...
لبخندی زد...هودی ابی اسمونی نرمی و بیرون کشید...هودی و به صورتش چسبوند...کی میشه که اینو بپوشی..کی میشه که این چیزایی که واست خریدمو...بهت بدم...کی....توو اون کشو ی ممنوعه پر بود از لباس و وسایلی که..جانگکوک با عشق برای عروسکش خریده بود...از هودی های نرم و کیوت گرفته تا کفش و انگشتر.. و چیزایی که جیمین دوسشون داشت...
__احمق...پسره ی احمق...

VOUS LISEZ
Pain
FanfictionPain(فول شده💜) . . ژانر: ریل لایف• انگست•هارت جیمین•تجاوز•رومنس•اسمات . کاپل: کوکمین . . خلاصه: کسی از شما هست که پسر بیست و یک ساله ای و درک کنه که تو هوای سرد شبونه توو تراس اتاقش ایستاده؟کسی از شما پسر بیست و یک ساله ای رو درک میکنه که داره از د...