کم کم صدای اهنگ بلند تر شده بود همه درحال رقصیدن بودند. هری کنار اتاق با یه لیوان پلاستیکی قرمز ایستاده بود و بدنش رو اروم با ریتم موسیقی تکون میداد. پری و جید وسط درحال رقصیدن با هم با بیشتر مسخره بازی بودن.
یکی کنار هری می ایسته و هری سرش رو برمیگردونه و میبینه اون دختر هم داره بهش نگاه میکنه.
هری ابروش رو بالا میندازه و میگه
-امم سلام؟دختر سریع پلک میزنه و سرش رو تکون میده و دستش رو به سمت هری دراز میکنه
-اوه سلام! امم ببخشید فک کنم یکم محو شدم.
با استرس میخنده
-بگذریم! من تیلورم! تو باید هری باشی نه؟هری بهش دست میده و میگه
-اره! خوشحالم که بالاخره میبینمت.تیلور-منم همینطور. لیان میگفت که تو چیرلیدری درسته؟
هری-اره درواقع توی مدرسه قبلیمون بودم.
تیلور-عالیه. پس روز اول مدرسه بیا پیش خانم جونز. اون بهت یه فرم میده که پر کنی و بعد از اون من ازت یه تست میگیرم تا توی تیمم باشی.
هری سرش رو تکون داد
-حتما تیلور.
و تیلور با گفتن "فعلا" ازش دور شد.چند دقیقه بعد پری دست هری رو کشید و وسط جمعیت برد و اون ها شروع به رقصیدن کردند تا وقتی خسته شدند. ساعت تقریبا دوازده شب بود و جمعیت کمتر شده بود.
هری درحالی که یه قاچ پیتزا دستش بود داشت با لیان حرف میزد و به نظرش اون واقعا دختر خوبی به نظر میرسید. اون همینطور با چند نفر دیگه اشنا شد. پری چند نفری رو فقط از دوربهش معرفی کرد و فرصت حرف زدن باهاشون واسش پیش نیومد.
الان جمعیت خونه به کمتر از پونزده نفر رسیده بود. جسی همه رو جمع کرد تا یکی از بازی کنند که اعتراض یه عده رو بلند کرد.
لیام-سرسیلی جس؟ حتما هم جزئت حقیقت ها؟
جید-خو میخواین چیکار کنین؟
تیلور-این بچه بازیا چیه اخه؟
انماری-به جای این کارا بیاین یه رول وید بکشید.
پری-چه بازی میخوای بکنی جسی؟
با حرف پری همه نگاه ها به سمتش برگشت.
جسی یه دستش رو سمت پری بلند کرد و گفت
-ها؟ چی میشد همهتون اینطوری بودین؟بقیه چشماشون رو چرخوندند و زیرلب غرغر کردند.
جسی-خوب بیاین اینجا بشینیم.
و به سمت نشیمن رفتند
-لیان هانی! اون بطری رو هم بیار.
YOU ARE READING
Our Song| L.S
Fanfictionهری با خانوادهش تازه از لندن به دانکستر اومدند و باید دو سال اخر دبیرستانش رو کنار دانش اموزای جدیدی بگذروانه که هیچی ازشون نمیدونه. تنها دوستی که توی شهر داره پری ادواردزه که از طریق اینترنت باهم اشنا شدن. لویی تمام سعیش رو میکنه که امسال هم کاپیتا...