با شنیدن صدای زنگ موبایلش ماشین رو کنار پارک میکنه و تلفن رو جواب میده
هری-سلام پز.دختر با صدای جیغ مانندی میگه
پری-هری استایلز! بگو که رسیدین به شهر.ذوق زده میخنده
-ارهههه. هنوز یه ساعت هم نشده البته.هیجان زده جیغ میکشه
پری-کجایی؟هری-درواقع تو خیابونا تقریبا گم شدم. دنبال یه فست فود میگشتم.
پری-خوب لوکیشن بفرس من بیام ببرمت یه جای خوب.
هری-اوکی دو دقیقه.
بعد از فرستادن لوکیشن، پری پیام میده که ده دقیقه دیگه به هری میرسه. هری سر خودش رو با اهنگ راکی که توی رادیو پخش میشه سرگرم میکنه.
بعد از هشت دقیقه دستی به شیشه ماشین میخوره. هری سریع سرش رو بالا میاره و با دیدن دختر مو بلوندی که تاپ مشکی رنگ نیم تنه و شلوار جین خاکی پوشیده سریع از ماشین بیرون میاد و همدیگه رو بغل میکنند.
وقتی از هم جدا میشند پری میگه
پری-هری! وای خدا خیلی خوشحالم که بالاخره از نزدیک میبینمت.هری-منم. وای تو از نزدیک حتی خوشگلتری.
با دست به بازوش میزنه
پری-اوه توی لیتل شت.
و با خندهش نمیتونه حرفش رو ادامه بده.هری با اثاری از خنده توی صداش میگه
هری-اوکی بیا بریم یه کوفتی پیدا کنیم. ما همهمون خیلی گرسنهایم.با دستش به ماشین اشاره میکنه
پری-اوه اره. این ماشین توعه؟هری-نه مال بابامه. منو فرستادن برم غذا پیدا کنم.
پری هیجان زده میگه
-پس بشین بریم.
و سریع به سمت در کمک راننده میره و هری هم میشینه.پری-تا خونتون اماده میشه قراره کجا بمونین؟
هری درحالی که ماشین رو راه میندازه جواب میده
-هتل. احتمالا سه روز بیشتر طول نکشه. توی این مدت باید مدرسه ثبت نام کنیم و بابا و مامان واسه کارشون برن.پری صدای رادیو رو کم میکنه
-چیکاره بودن؟
با نگاه متعجب هری جملهش رو واضح تر میگه
-بابا مامانت. اونا چیکاره بودن؟هری-وکیلن جفتشون.
پری- نایس. مامی من دندون پزشکه. میدونم قبلا گفتم ولی الان نیاز بود درجوابت اطلاع برسونم.
نخودی میخنده.
YOU ARE READING
Our Song| L.S
Fanfictionهری با خانوادهش تازه از لندن به دانکستر اومدند و باید دو سال اخر دبیرستانش رو کنار دانش اموزای جدیدی بگذروانه که هیچی ازشون نمیدونه. تنها دوستی که توی شهر داره پری ادواردزه که از طریق اینترنت باهم اشنا شدن. لویی تمام سعیش رو میکنه که امسال هم کاپیتا...