روز اول مدرسه زودتر از زنگ ساعتش بیدار شد و هرچه تلاش کرد نتونست باز هم بخوابه. پس تصمیم گرفت یه دوش بگیره و با ارامش به مدرسه بره.
طبق معمول فقط با یه تیشرت بزرگ سفید خوابیده بود و البته باکسرش. دوش میگیره و حولهی تن پوش رو میپوشه و موهاش رو توی حولهی ابی رنگی بالای سرش میپیچه. پردهی حریر ابی روشن اتاق رو از دو طرف میکشه و پنجره رو باز میکنه تا هوای صبحگاهی به اتاق بیاد. تختش رو مرتب میکنه و بعد روی صندلی پشت میز ارایش میشینه.
حوله رو از سرش باز میکنه و کنار میز میذاره تا جایی خیس نشه. به سشوار موهای بلندش رو خشک میکنه. ارایشش مثل همیشه فقط به یه خط چشم، ریمل و رژ محدود میشد. ارایشش که تموم شد، لباس هایی که اماده کرده بود رو میپوشه. یه جین ابی روشن و تیشرت سفید با شکل های هندسی به رنگ های مختلف. موهاش رو فقط شونه میکنه و ترجیح میده حالت خاصی بهشون نده. کش موی ابی رنگش رو هم دور مچ دست راستش میندازه تا اگه توی مدرسه اذیت شد موهاش رو ببنده.
کولهش که از دیروز اماده کرده رو برمیداره. ترجیح میده تو راه مدرسه قهوهش رو بگیره و بخوره. کفش های اسپورت سفیدش رو میپوشه و از خونه خارج میشه.
****
اروم از خواب بیدار میشه ولی تصمیم میگیره یکم دیگه هم بخوابه. گوشیش رو از روی نایت استند برمیداره تا ساعت رو ببینه و وقتی متوجه میشه فقط نیم ساعت تا مدرسه مونده سریع از جاش بلند میشه و به خاطر اینکه پاهاش توی ملافهی روی تخت گره خورده پخش زمین میشه.
اروم پیشونیش رو میماله و از اتاق بیرون میره تا ببینه خواهرش درچه حاله. وقتی میبینه اونم خوابیده با عصبانت به سمت تختش میره و بالش رو از زیر سرش بیرون میشکه و میگه
-پاشو دیر شد. چرا الارم نذاشتی؟تیلور همینطوری که صورتش رو روی ملافهی جمع شده میذاره نامفهوم میگه
-ده دقیقه.لویی ملافه رو میکشه
-میگم پاشو نیم ساعت دیگه زنگ میخوره.تیلور ناگهانی بلند میشه و پیشونش تو سر لویی که روش خم شده و داره ملافه رو میکشه میخوره و هردو از درد ناله میکنن و بهم فحش میدن.
لویی میره لباس بپوشه و وسایلش رو اماده کنه. نیازی به حمام نداره چون دیشب رفته. مسواک میزنه و بعد موهاش رو شونه میکنه که چندان تاثیری ندارن و همینطوری توی صورتش ولو میشن. لباساش رو با یه لباس رندوم توی کمد عوض میکنه. تیشرت بفنش و جین مشکی.
کیفش رو برمیداره و سمت اتاق تیلور میره
لویی-بریم؟ اماده شدی؟تیلور سراسیمه از اتاق بیرون میاد. از همیشه به هم ریخته تره. یه پیرهن مردونه چهارخونه قرمز-مشکی و شلوار کتان مشکی. موهاش رو با کش بالای سرش بسته.

YOU ARE READING
Our Song| L.S
Fanfictionهری با خانوادهش تازه از لندن به دانکستر اومدند و باید دو سال اخر دبیرستانش رو کنار دانش اموزای جدیدی بگذروانه که هیچی ازشون نمیدونه. تنها دوستی که توی شهر داره پری ادواردزه که از طریق اینترنت باهم اشنا شدن. لویی تمام سعیش رو میکنه که امسال هم کاپیتا...