25

65 22 19
                                    

ماه مارس بالاخره از راه رسید. برف ها آب شدند ولی هنوز باران میباره.

ظهر پنجشنبه پسرها و انماری توی سالن غذاخوری مدرسه نشسته‌اند و لویی داره عقلش رو به خاطر بازی فردا از دست میده.

مرحله‌ی گروهی مسابقات تموم شده و تیم مدرسه‌شون به عنوان تیم اول گروه صعود کرده بود و فردا باید با تیم یکی از مدرسه های برایتون مسابقه میدادند. خوشحالی بزرگشون برای این بود که بازی توی زمین خودشون برگزار میشد.

تیلور و کارلی دست در دست هم وارد سالن میشه و بقیه برای نشستنشون جا باز میکنند.

تیلور وقتی متوجه نگاه خیره‌ی هری میشه نامحسوس سرش رو به چپ و راست تکون میده و باعث میشه هری چشم غره‌ بره و آه بکشه. دو ماه از زمانی که دختر متوجه کراشش شد میگذره ولی هنوز هیچ حرکت خاصی نزده.

لویی با دیدن خواهرش به حرفهای استرسیش ادامه میده
-فردا برنده میشیم.
بقیه بچه ها تایید میکنند
-ولی بازی سختیه.
موهاش رو به هم میریزه
-نکنه مصدوم بشم؟!
با فکر تازه‌ای که توی سرش میوفته، با هر دو دستش موهاش رو میکشه
-اگه مصدوم بشم چی؟ اصلا اگه تا قبل بازی چیزیم بشه چی؟
به سمت لیام برمیگرده
-لیاممم چیکار کنیم؟!

لیام سر لویی رو میگیره و روی شونه‌ش میذاره
-آروم باش لو! هیچی نمیشه.
با انگشتاش اروم سر لویی رو نوازش میکنه.

هری دستش رو روی شونه‌ی لویی میکشه و سعی میکنه به پسر بی قرار، کمی آرامش بده.

تیلور-لویی شما همه‌ی مسابقات رو تا اینجا برنده شدید. فقط دوتا تیم هستند که کل بازی های گروهی رو برنده شدین.

لویی چیزی نمیگه ولی چشم هاش رو میچرخونه -هرچند کسی نمیبینه.

زین- اَنی تو واسه‌ی بازی میای؟

اَنماری- فکر نکنم بتونم. از هفته‌ی پیش اوضاع بدتر شده.

همه با دلسوزی بهش نگاه کردند و هری گفت
-میخوای من پیشت بمونم؟ شاید بذارند بیام توی خونتون.

اَنماری سرش رو تکون داد
- نمیذارن. تو هم بهتره بازی رو ببینی و واسه‌ی من تعریف کنی.

نایل-نگران نباش. خودم بهت میگم گل دوم رو چطوری زدم.

لویی که الان درحال خوردن بود گفت
-از این روحیه‌ت خوشم میاد.

زین-همه که مثه تو سر هر مسابقه کولی بازی درنمیارن.

لویی فقط بهش فاک نشون داد.

Our Song| L.SWhere stories live. Discover now