22

87 25 11
                                    

آخر چپتر دوتا عکسه، اگه میخواید ببینید فیلترشکنتون رو قطع نکنید💙
______________________

هری بعد از مرور دوباره کارهاش با جما و گرفتن تایید نهایی از دختر، از خونه خارج شد و سوار ماشین پدرش شد.

جما، مایک و مادرش دو روز پیش به دانکستر اومده بودند. هری واقعا دلتنگ جمع خانوادگی‌شون شده بود. هیچ چیزی مثل قبل نبود ولی کنارهم بودنشون خوب بود. جما هنوز هم اطراف هری میچرخید و برای تولد لویی پیشنهادات خاصی میداد. لایلا، برعکس زمانی که هنوز اونجا زندگی میکرد، غذا میپخت و با بچه ها درخت کریسمس رو تزیین میکرد. رابین چایی میخورد و سربه‌سر بچه ها میذاشت و اهنگ های کریسمسی رو پخش میکرد. مایک، بعد از سه سال، دیگه عضوی از خانواده بود و خودش رو با بقیه وفق میداد.

هری با توجه به جاده‌ی برفی اروم رانندگی میکرد. وقتی به خونه‌ی لویی رسید، به پسر پیام داد و ازش خواست بیاد بیرون.

لویی از خونه خارج شد. یه جین آبی روشن با کت لی و تیشرت سفید پوشیده بود. دستاش رو توی جیب کت کرد و خودش رو توی ماشین انداخت و بوسه‌ی کوتاهی روی لب هاش هری زد.

هری لبخندی زد
-تولد مبارک پسر تولدی!
و لویی رو از یقه‌ی کتش جلو کشید و بوسه‌ی طولانی‌تری روی لب‌هاش زد.

وقتی جدا شدند لویی گفت
-ممنون لاو. قراره کجا بریم؟

هردو کمربندهاشون رو بستند و هری همزمان با راه افتادن گفت
-پیش بقیه بچه ها.

****

بادکنک های قرمز و ابی روی زمین کافه ریخته بود. زین و لیام کل بعد از ظهر درحال باد کردنشون بودند. وقتی لویی و هری وارد شدند، همه شروع به خوندن اهنگ تولدت مبارک کردند. تک تکشون پسر تولدی رو بغل کردند و انماری با بازیگوشی بوسه‌ای روی گونه‌ی لویی زد که باعث شد لویی با چندش خودش رو ازش دور کنه.

همه دور میز نشستند. کیکی که توسط کارن پخته شده بود وسط میز بود و روی اون دوتا شمع بود که ۱۷ سالگی لویی رو نشون میدادند.

نایل با فندکش اون رو روشن کرد. لویی چشم هاش رو بست و ارزوی دوری که نمیتونست بهش فکر نکنه رو تصور کرد.

«لباس قرمز تیم منچستر یونایتد توی تنش»

چشم هاش رو باز کرد و شمع ها رو فوت کرد. صورتش توسط دست های بزرگ هری قاب شد و لب هاشون رو هم قرار گرفت. با جدا شدنشون، توسط اَن در آغوش گرفته شد و لیام با لبخند روی شونه‌ش زد و زین بلند بلند درحال خوندن شعر تولد بود و نایل دستی تشویق کننده به کمرش زد و لبخندش رو تقدیم چشم های لویی کرد.

Our Song| L.SWhere stories live. Discover now