11

110 43 7
                                    

وقتی به خونه رسیدن، هری شروع به صحبت کرد

-امشب خیلی خوب بود. ممنون.

لویی- امیدوارم بهت خوش گذشته باشه. چون واسه من که اینطوری بود.

هری لبخند میزنه

-به منم خیلی خوش گذشت لو.

لویی با استرس نگاهی به ساعتش میندازه و میگه

-فکر کنم دیگه باید برم دیگه.. اممم

دنبال کلمه ها میگرده ولی نمیتونه چیزی پیدا کنه.

هری به لویی نزدیک میشه و میگه

-خیلی خوب میشه اگه باز هم باهم بریم بیرون.

لویی لب پایینش رو گاز میگیره و میگه

-اره حتما.

به اطراف نگاه میکنه و میگه

-فکر کنم فردا مدرسه ببینمت نه؟

هری استرس لویی رو میبینه پس بهش نزدیک میشه و دستش رو روی بازوی لویی میذاره. لویی بهش نگاه میکنه و چشماش به سمت لب های هری میره. هری لب هاش رو خیس میکنه و صورتش رو به لویی نزدیک میکنه. هردو حرکت میکنند و لب هاشون روی هم قرار گرفت. اون بوسه چند ثانیه بیشتر طول نکشید. وقتی از هم جدا شدند هری لبش رو گاز گرفت و گفت

-فکر کنم فردا میبینمت.

لویی سرش رو تکون داد و فاصله ایجاد کرد

-شب بخیر، فکر کنم؟

هری خندید و به سمت خونه قدم برداشت

-شب بخیر لویی!

*****

-یه سری بچه جدید اومدن واسه تیم امسال. تست گرفتن رو می سپرم به خودت. یه چند نفری رو انتخاب کن. لیست رو ببین.
هردو سرشون رو روی برگه‌ خم میکنند
-ما واسه پنج نفر جا داریم. اونا فارغ‌التحصیل شدن. ممکنه یه چندتایی امسال نخوان بیان یا خودت فکر کنی پارسال به اندازه کافی خوب نبودن که امسال هم توی تیم باشن. میفهمی چی میگم؟

لویی سریع سرش رو تکون داد و گفت
-بله مربی. نگرانش نباش. حواسم بهش هست.

مربی ضربه‌ی محکمی به نشانه‌ی تقدیر و تشکر به کمر لویی زد و برگه رو به اون سپرد
-خوبه. میدونم حواست هست.

لویی سری تکون داد و از اون مرد قد بلند تیره پوست جدا شد و به نایل که اخر راهرو متنظرش بود پیوست.
نایل-امسال هم همه چیز روی دوش خودته؟

Our Song| L.SWhere stories live. Discover now