اکتبر سریع میگذشت و اونا به تعطیلات میان ترمشون نزدیک میشدند.
اوضاع توی خونهی هری چندان خوب نبود. دعواها بیشتر شده بودند ولی لایلا و رابین تمام تلاششون رو میکردند تا هری رو از جریاناتشون دور نگه دارند. هری هم عملا تمام وقتش رو با دوستهای لویی، که البته الان دوست های خودش هم بودند، میگذروند.
رابطهش با انماری، بعد از جریان دعوا، خیلی بهتر شده بود و هردوشون میدونستن اگه به کسی نیاز داشته باشند، میتونند روی هم حساب کنند.
توی نمایشنامه به زین کمک میکرد و ایده میداد. بعد از علاقه نشون دادن بیش از حد هری به پیرسینگ های زین، اونا یه پیرسینگ برای گوش هری گرفتند و لویی وقتی اونو دید عملا سکته کرد و توی دستشویی مدرسه به هری بلوجاب داد.
لیام با اوردن گیتارش به یکی از دورهمی های هفتگیشون، هری رو سورپرایز کرد و از اون به بعد، اون دو نفر توی خونهی هری کلاس گیتار داشتند و لیام به هری اهنگ و قطعه های جدید یاد میداد.
برعکس همه، نایل هنوز چندان با هری رابطه نداشت که چیز تعجب برانگیزی نبود -از اونجا که نایل با خودشون هم به زور حرف میزد و ارتباط برقرار میکرد. هری اول خیلی توی ذوقش خورد ولی بعد از فهمیدن قضیه، چندان پیگیر نشد.
تیلور برعکس اینکه توی زمین تمرین کاملا خشن و جدی بود و همه ازش میترسیدند، بیرون زمین به اون دختر مهربون همسایه تبدیل میشد که میتونی ازش برای هرچیزی کمک بگیری. از اونجایی که تمام تکالیفش رو مرتب انجام میداد، خیلی راحت میشد ازش برای نوشتن مقاله کمک خواست و چی بهتر از این برای هری.
هری همچنان با پری در ارتباط بود؛ هرچند که این ارتباط به خاطر سختگیری های تیلور و جسی برای انجام کارهاشون کمتر شده بود ولی اونا سعی میکردند توی کافهی دنجی که مخصوص اهنگ نویسی پری انتخاب شده بود، همدیگه رو ببیند و هر ازگاهی از ایده های اهنگ نویسی هری استفاده کنند.
لویی و هری، هرچند که تعداد قرارهای دو نفرهشون کمتر شده بود ولی قرارهایی که همه دوستانشون توش حضور داشتند بیشتر شده بود.
مسابقات فوتبال سریعا بعد از تعطیلات اخر اکتبر شروع میشد و اونا واقعا خوش شانس بودند که بازی اول فصل توی زمین خودشون برگذار میشد. همهی کسایی که توی مسابقات حضور داشتند باید توی تعطیلات توی خونه درس هاشون رو ادامه میدادند چون با نبودشون معلم ها درس دادن رو متوقف نمیکردند.
زین تصمیم گرفته بود عکاس تیم بشه تا بتونه توی مسابقات کنار دوستاش حضور پیدا کنه ولی انماری چون نمیتونست رضایتنامهی خانوادهش رو بگیره، توی مدرسه میموند.

YOU ARE READING
Our Song| L.S
Fanfictionهری با خانوادهش تازه از لندن به دانکستر اومدند و باید دو سال اخر دبیرستانش رو کنار دانش اموزای جدیدی بگذروانه که هیچی ازشون نمیدونه. تنها دوستی که توی شهر داره پری ادواردزه که از طریق اینترنت باهم اشنا شدن. لویی تمام سعیش رو میکنه که امسال هم کاپیتا...