12

106 44 6
                                    

-لو، ساعت تمرین هامون؟

لویی با یاداوری مهم لیام به خودش اومد و سریع رو به جمعیت با صدای بلند گفت
-تمرینمون روزهای دوشنبه، چهارشنبه، جمعه و شنبه است. ساعت هاش متغیره. توی گروهی که میزنیم بهتون اطلاع میدیم. هرکسی که نتونه تمرین رو شرکت کنه باید قبلش اطلاع بده. خسته نباشید.

همه در جواب خسته نباشیدی گفتند و از زمین خارج شدند. لویی و لیام اخرین نفراتی بودند که راهشون رو به بیرون پیدا کردند.

لیام-پس تو حالا داری با این پسره هری قرار میذاری؟
با بی خیالی سر بحث رو باز کرد.

لویی با بی حسی جواب داد
-پس تو داری با یه سال پایینی قرار میذاری؟

لیام از حاضرجوابیش خنده ای کرد و گفت
-اگه نمیدونی باید بگم ما دو ساله که باهمیم.

لویی-اگه نمیدونی باید بگم من فقط یه قرار با هری داشتم.

لیام-البته قبلش یه بار باهاش خوابیدم.

لویی شونه هاش رو کوتاه بالا انداخت.

لیام ادامه داد
-قرار اول چطور بود؟ ادامه داره؟

لویی سرش رو به نشونه ی تایید تکون داد
-اره. فکر کنم ادامه داشته باشه.

لیام دستش رو دور شونه لویی انداخت و اون رو به خودش فشار داد
-اوه پس لو-لو دیگه از سینگلی دراومده.

لویی چشمهاش رو چرخوند و خودش رو از بغل پسر بیرون اورد
-محض رضای خدا فقط یه قرار بوده. شماها دارین زیادش میکنین.

لیام-برامون جدیده. کم کم شماها هم عادی میشین.
شونه هاش رو بالا انداخت
-البته اذیت های تو و انه سر رابطه ی من و زین قراره تلافی بشه.

لویی چشم هاش رو چرخوند
-البته که تلافی میشه. جفتتون کینه ایین.

**

-هری! هری!
همونطور که نفس نفس میزد توی سالن دنبالش میدوید.

هری بالاخره متوجه لویی شد وایستاد
-لو! چی شده!؟

خم شد و دستاش رو روی زانوهاش گذاشت و نفس نفس زد. وقتی بهتر شد گفت
-زنگ ناهار پیش کی میشینی؟ اگه دوست داری میتونی سر میز ما بشینی.

هری کوله ش رو روی شونه ش مرتب کرد و گفت
-اره حتما. فقط باید به پری خبر بدم و وسایلم رو تی کمد بذارم.

لویی سری تکون داد و گفت
-اوکی. همراهت میام.
کنار هم به سمت راهروی کمدها راه افتادند.
-امروز چند ساعت کلاس داری؟

Our Song| L.SWhere stories live. Discover now