part38(شروع دوباره)

1.1K 184 22
                                    

تهیونگ به اتاق نگاهی انداخت:به نظر من که خوبه تو چی میگی؟

+منم خوشم اومد مخصوصا اینکه مبله س دیگه لازم نیست کلی اثاث تهیه کنیم.

ت:دوتا اتاقم داره.

+میشه اتاق کارمون

ت:شاید بشه اتاق بچه
چشمکی زدو از کنار جیمین گذشت.

جیمین حرفشو به حساب شوخی گذاشت.
سرشو نزدیک گوشش کرد:تصمیم داری برام بچه بیاری؟ من همچین انتظاری ازت ندارم.

فرصت نداد تهیونگ جوابشو بده و از اتاق بیرون زد.

رو به مشاور املاک گفت:همینجا خوبه
*پس بریم که قراردادو امضا کنید
هر سه از خونه زدن بیرون.
☆☆☆☆☆☆☆

تهیونگ روسری کوچیک رو دور سر جیمین گره زد به قیافش نگاه کردو خندید.

+بسه دیگه به اندازه کافی مسخرم کردی حالا بهتره به کارمون برسیم.

تهیونگ دستاشو دو طرف صورت جیمین گذاشت و لپاشو کشید:ناراحت شدی؟
لب جیمین کوتاه بوسید.
ت:بیا اینم بابت عذرخواهی

جیمین خندید:خوبه روشی که برای معذرت خواهی بکار میبریو خیلی دوست دارم.

دستمال و به همراه اسپری شیشه پاک کن برداشت و سمت پنجره ها رفت:باید به حرف من گوش میکردی یه کارگر میگرفتیم تا خونه رو تمیز کنه.

ت:اینجوری کیفش بیشتره بهت قول میدم حسابی بهمون خوش بگذره.

جیمین مشغول پاک کردن شیشه ها شد و تهیونگم سمت اتاق رفت تا اونجا رو تمیز کنه.

یکساعتی گذشته بود و هر دو حسابی مشغول بودن.
اکثر کارای خونه تموم شده بود.

جیمین مشغول گردگیری کابینتا بود که یهویی پشت گردنش حس خیسی کرد..

دستشو سمت گردنش برد متوجه شد داره روش آپ میپاچه سرشو برگردوند و تهیونگو دید که با لبخند شیطانی بر لب و چشمای شرورش با اسپری داره روش آپ میریزه.

+لعنت بهت خیلی نامردی‌

تهیونگ چند قدم عقب رفت:فقط خواستم یکم خستگیتو در کنم احساس کردم گرمت شده گفتم خنک بشی.

جیمین آستینای پیرهنشو بالا زد:او که اینطور میخواستی خستگیمو در کنی اوکی ممنون حالا نوبت منه که خستگیه تو رو در کنم.

جیمین سمتش هجوم آورد تهیونگم پا گذاشت به فرار.

مثل بچه ها توی خونه دنبال هم میکردن. صدای خندشون توی آپارتمان بلند شده بود.

بالاخره جیمین تونست گیرش بندازه.
از پشت گرفت تو بغلش:بالاخره به چنگم افتادی...

(Forced marriage)ازدواج اجباری | MinvNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ